ورود به سایت   عضویت
ورود به سایت
» » » بله گرفتن در خواستگاری

بله گرفتن در خواستگاری

اگر حالت اول است که خب دعوایی نداریم. سرتان را مثل بچه آدم پایین می اندازید و می روید خواستگاری یا اینکه قبول می کنید بیایند خواستگاریتان اما اگر حالت دوم به وقوع پیوسته، شما باید راهی پیدا کنید تا یک جوری سر صحبت را با والدین گرامی خود باز کنید که ضمن آن به پررویی و بی حیایی هم متهم نشوید. این شما و این راهنمای اینکه چگونه به پدر مادر خود بگوییم زن / شوهر می خواهم؟
شما فرشته آرزوهایتان را در جایی مثل محل کار یا دانشگاه دیده اید و حس کرده اید همانی است که سال ها دنبالش بوده اید. باید یک جوری شماره تلفنی یا آدرسی از طرف پیدا کنید. البته قطعا حواستان هست که قصدتان ازدواج است. برای این کار، استفاده از یک دوست مشترک، بدجوری به درد می خورد. فقط حواستان باشد که آن دوستتان را درست و حسابی توجیه کنید تا بلایی که سر محمد منصوری در پناه تو آمد، سر شما درنیاید.
خب حالا باید راه مناسبی برای در میان گذاشتن این موضوع با خانواده پیدا کنید. اگر کلا با پدر و مادرتان راحتید که اصلا نیاز نیست این راهنما را بخوانید و همین جور زارتی مسئله را عنوان کنید اما اگر از فراکسیون اکثریت هستید، به دقت به این فرامین گوش فرا دهید. البته دیده شده که عده ای با استفاده از روش های سینه به سینه اقدام به اطلاع رسانی می کنند. روش هایی اعم از نخوردن دستپخت مامانی، نشستن جوراب ها به مدت یک ماه، گوشه گیر شدن و ... تا آنکه کار به آنجا برسد که یکی از اعضای خانواده بگوید: «چیه؟ زن می خوای که این کارها رو می کنی؟» و این چنین سر صحبت باز شود اما از آنجایی که همه خانواده ها چنین قدرت تحلیلی ندارند، روش های دیگری توصیه می شود. ابتدا مسئله را با کسی که راحت تر هستید در میان بگذارید. خواهر یا برادر بزرگتر، گزینه مناسبی است. در بعضی موارد، خاله و عمه هم پیشنهاد می شود (به شرطی که خودشان دختر دم بخت نداشته باشند.) برای طرح مسئله استفاده از جمله آشنای «یه دختری هست تو دانشگاه/ محل کار که ...» حسابی طرفدار و کاربرد دارد. سپس با ایجاد یک جلسه دورهمی و نشان دادن خود به عنوان کسی که نمی داند اینجا کجاست و او کیست از فرد رابط بخواهید تا موضوع را بازگو کند. در این لحظت تنها به گل قالی نگاه کنید نه چهره پدر و مادر. طبیعی است که ابتدا جا می خورند و پس از لحظاتی به شرایط استاندارد برمی گردند. شاید این تعادل روحی، چند روزی هم طول بکشد.
بعد نوبت جلسه بازجویی است که مدیریتش را مادر محترم برعهده دارد و خواهرها نقش کاتالیزور را در آن ایفا می کنند. سوالات اولیه بیشتر حول این می چرخد که خب کی هست و چه شکلی هست. بعد مسائل جدی تر می شود و شما باید بدانید که مثلا عموی دختر خانم در کدام اداره کار می کند، یا ماشین پدرش چیست؟ وقتی بیشتر سوالات را با «نمی دانم» جواب دادید، نوبت به دلسوزی می رسد. در اینجا مادر و خواهر، با یادآوری دوران طفولیت شما، به سمت خاطره بازی حرکت می کنند. منتها شما گول نخورید و از همه بخواهید تا در موضوع صحبت کنند. برای این کار، نگاه کردن به چهره در هم پدر که نگران خرج عروسی است، اصلا توصیه نمی شود. بهتر است با جمله ای مثل «آدرس/ شماره اش را هم دارم» توجهات را معطوف خود کنید.
ابتدا مسئله را با کسی که راحت تر هستید در میان بگذارید. خواهر یا برادر بزرگتر، گزینه مناسبی است. در بعضی موارد، خاله و عمه هم پیشنهاد می شود (به شرطی که خودشان دختر دم بخت نداشته باشند.) برای طرح مسئله استفاده از جمله آشنای «یه دختری هست تو دانشگاه/ محل کار که ...» حسابی طرفدار و کاربرد دارد
حالا که احتمالا شب است و دیر وقت. برای همین، تماس را بگذارید برای یک وقت بهتر. می توانید یکی از افراد مۆنث خانواده را ببرید نزدیک محل کار/ تحصیلتان و از دور، طرف را نشانش دهید. فقط حواستان باشد که تابلوبازی درنیاورید. برای تماس بهتر است که مادرتان با مادر طرف صحبت کند و قرارهای اولیه را بگذارند تا برای اولین جلسه تشریف ببرید «بنده منزل». در تمامی این مراحل، از مخالفت های خانواده با ازدواج شما به این علت که «هنوز بچه ای و پول نداری و سربازی نرفتی و ...» چشمپوشی شده است. مهم این است که بتوانید فعل خواستن را صرف کنید.
حالا شما در شب خواستگاری قرار دارید. احتمالا تا صبح خوابتان نمی برد و اگر هم خوابتان ببرد، کابوس اینکه پدر عروس بزند له و لورده تان کند، رهایتان نمی کند. نکته های کنکوری این روز مهم را در مطلبی دیگر برایتان خواهیم گفت. پس با ما همراه باشید!

توسط : مشاورفا  در تاریخ : 5-06-1394, 19:20   بازدیدها : 801   
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .