ورود به سایت   عضویت
ورود به سایت
» » » بدبختي يا خوشبختي؟ چه کسي مي داند؟

بدبختي يا خوشبختي؟ چه کسي مي داند؟

رؤياي خوشبختي  

تخيل و رؤياي خوشبخت بودن، چه تأثيري بر خوشبختي واقعي ما دارد؟
ما هميشه به سمت چيزهايي کشيده مي شويم که غالباً به آن ها مي انديشيم. اصل اين است که: «به هر چيزي که فکر کني به طرفش کشيده مي شوي». حتي اگر به چيزهايي که دلخواه تان نيستند، فکر کنيد، باز هم به سوي همان ها کشيده مي شويد.
پس مثبت فکر کنيد، مثبت زندگي کنيد تا خوشبخت باشيد. سريع ترين و بهترين راه براي ايجاد تفکر مثبت، استفاده از واژه هاي مثبت و نيروبخش است. در واقع قدرت واژه ها باور کردني نيست. انسان اين توانايي را دارد که با قدرت کلام خود، وضع ناخوشايندي را از ميان بردارد؛ اندوه، افسردگي و بيماري را تبديل به شادي و سلامتي نمايد.
بنابراين براي ايجاد تفکر مثبت تلاش کنيد، از جمله هاي مثبت براي بيان افکار خود استفاده نماييد. هر روز صبح که بيدار مي شويد تصميم بگيريد تا شب مثبت فکر کنيد، مثبت حرف بزنيد و دايم بهتر و مثبت تر زندگي کنيد.
ما پيوسته همان مي شويم که به آن مي انديشيم. حال که فکر ما چنين قدرت عظيمي دارد، و هر فردي نيز در هر جاي اين کره ي خاکي از همين قدرت بهره مند است، چرا از آن استفاده نکنيم؟ چرا با افکار منفي، دايم زندگي را به خود و ديگران تلخ کنيم؟ حقيقت اين است که تفکر مثبت سازنده است، زيرا دارندگان اين نوع تفکر تنها به آن چه مطلوب آن هاست فکر مي کنند و آنگاه به سوي اين اهداف کشيده مي شوند. پس هميشه به آن چه مي خواهيد فکر کنيد، اگر آرامش و خوشبختي مي خواهيد به آن فکر کنيد.
انسان ها مي توانند با تغيير طرز تفکرشان زندگي خود را اصلاح کنند اگر افکار شادي آفرين در سر بپرورانيم، احساس خوشحالي مي کنيم. اگر افکار دلتنگ کننده به ذهن راه دهيم، احساس اندوه و افسردگي مي کنيم. در واقع انسان ها به اندازه اي که ذهن شان خوشحال است خوشحال اند.
افکار ما احساسات ما را تحت تأثير قرار مي دهند، افکار نه تنها بر زندگي ما حکمفرما هستند بلکه زندگي ما را مي سازند.
افکار منفي نتايج منفي به بار مي آورند، ما را غمگين مي سازند و آرامش را از ما مي گيرند. بهترين راه براي تغيير دادن اين وضعيت، خاتمه دادن به فرايند افکار منفي است، پيش از اين که فرصت يابند آرامش و راحتي را از ما بگيرند.
سعي کنيد افکار شما حول امور خوشايند متمرکز شوند، رضايت و خشنودي براي دستيابي به خوشبختي و آرامش ضروري اند.
آرامش روحي به خود شما بستگي دارد. شرايط مثبت روحي براي اين که احساس خوشحالي کنيد کاملاً ضروري است. راز مهم شادکامي اين است که با تدبير و خرد، غنچه هاي خوشي را در دل مان بپرورانيم.
ما حاکم بر خويشتن هستيم و افکار ما تعيين کننده ي زندگي ما هستند. ما خود تصميم مي گيريم که چه چيزي را در ذهن مان جاي دهيم و بنابراين تعيين کننده ي پيامد اعمال خود هستيم. ما از زندگي همان چيزي را مي گيريم که انتظارش را داريم. مردم درست به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصميم مي گيرند.
«روزي شاهزاده اي گوژپشت که نمي توانست صاف بايستد از ماهرترين پيکرتراش مملکتش خواست که پيکره اش را بسازد. پيکره اي کاملاً شبيه خودش، با اين تفاوت که پشتي صاف داشته باشد. شاهزاده به پيکرتراش گفت: « مي خواهم خود را به شکلي ببينم که آرزو دارم باشم.»
روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها گذشتند. آن گاه شايعه اي عجيب در سراسر سرزمين پيچيد: « پشت شاهزاده ديگر خميده نيست. اکنون شاهزاده ي ما به سيماي جواني سرافراز است. » لحظه اي که شايعه به گوش شاهزاده رسيد، با لبخندي شگفت بر لب به باغ و نقطه اي رفت که تنديس در آن جا نصب شده بود.
شگفتا که حقيقت داشت، پشتش به صافي پشت تنديس و سرش به سرافرازي سر پيکر بود. اکنون همان سيماي سالمي را داشت که سال ها مجسم کرده بود.»
تخيل نيرويي است که انديشه ها را به ترتيبي تازه و متفاوت گرد هم مي آورد و چنان محکم به اين تصاوير ذهني تازه مي چسبد که آن ها عملاً در جسم متجلي مي شوند.
-
بدبختي يا خوشبختي؟ چه کسي مي داند؟

ما مي توانيم تمام عمر خود را صرف برچسب زدن به رويدادها کنيم: اين خوب است، آن بد است، اين اتفاق يک خوشبختي است، آن اتفاق يک بدبختي است و... علت اين که به هر حادثه اي بر چسب فاجعه و مصيبت مي زنيم آن است که تنها جزئي از کل واقعيت را مي بينيم.
تا زماني که به بد بودن اوضاع و احوال ايمان داشته باشيم، هيچ تغييري در اوضاع و احوال به وجود نخواهد آمد. تا زماني که با داد و فرياد و جنگ و دعوا به استقبال روزهاي زندگي مان مي رويم، هيچ پيشرفتي را در زندگي نخواهيم ديد. اما درست در همان لحظه اي که نوع نگاه خود را به زندگي تغيير مي دهيم همه چيز دستخوش تغيير مي شود. وقتي اوضاع بر وفق مراد ما نيست، به اين نکته توجه داشته باشيم که خود حوادث و اتفاقات ممکن است اهميت زيادي نداشته باشند بلکه نحوه ي نگرش و برخورد ما با حوادث است که فوق العاده اهميت دارد.
اگر در پي آرامش بيش تر هستيد به رويدادهاي زندگي برچسب خوب يا بد نزنيد. نتيجه ي برچسب بد زدن به رويدادها و حوادث زندگي اين است که زندگي ما از شادي و نشاط تهي مي گردد و کم تر احساس خوشبختي خواهيم کرد.
اين يک داستان قديمي چيني است:
مرد کشاورزي اسب پيري داشت که با آن زمين هايش را شخم مي زد. يک روز اسبش داخل چاله اي سُر خورد و فرو رفت، همسايه هاي کشاورز اين خبر بد را به او رساندند و گفتند: « عجب شانس بدي آوردي!» کشاورز در جواب گفت: «بدبختي يا خوشبختي؟ چه کسي مي داند؟»
بعد از مدتي اسب کشاورز توسط گله ي اسبي که از آن جا مي گذشتند از چاله بيرون آورده مي شود و اسب همواره آن گله به خانه بر مي گردد. در اين هنگام همسايه ها اين خوش شانسي را به کشاورز تبريک مي گويند و او باز همان جواب را مي دهد.
مدت ها بعد، پسر کشاورز که سعي داشت يک اسب وحشي را رام کند به زمين افتاد و پايش شکست، به تصور همه اين خيلي بدشانسي و بدبختي بود. اما عکس العمل کشاورز همان جواب بود: « بدبختي يا خوشبختي؟ چه کسي مي داند؟
بعد از گذشت چند هفته، ارتش در دهکده اعلام کرد که جوانان روستا بايد براي جنگ اعزام بشوند و ثبت نام کنند ولي آن ها هنگامي که پسر کشاورز را با پاي شکسته ديدند، او را معاف کردند. همسايه ها براي تبريک بار ديگر به خانه ي پيرمرد رفتند: «عجب شانسي آوردي که پسرت معاف شد!» ولي باز جواب کشاورز پير اين بود: « بدبختي يا خوشبختي؟ چه کسي مي داند؟»
در زندگي هيچ بدبختي اي وجود ندارد، تنها چون ما از تشخيص حقيقت امور عاجز هستيم، برخي رخدادهاي زندگي را بدبختي تفسير مي کنيم.


تبديل حال بد به حال خوب
مکانيزم جريان عصبي در اصل به صورت خودکار و اغلب بدون دخالت مستقيم و آگاهانه ي افراد عمل مي کند. در نتيجه گاهي افراد در حالت روحي مثبت، با نشاط و سرشار از انرژي هستند و گاهي در حالت روحي منفي، ضعف و بي حوصلگي قرار مي گيرند. بيش تر انسان ها چون دلايل اين حالت ها را نمي دانند، براي تغيير و يا مهار آن ها هم نمي توانند کاري انجام دهند.
با توجه به اين که احساس و حالت هاي روحي ما تحت تأثير افکارمان قرار دارد، براي اين که با نشاط، فعال و سرشار از شور و شوق باشيم، مي بايست افکار خود را مهار کنيم و انديشه هاي مان را در مسير مثبت قرار دهيم.
انديشه هاي سازنده و مثبت، احساس و روحيه ي شاد و سرشار از انرژي را مي سازند، و افکار بازدارنده و مخرب، احساس و روحيه ي منفي را در افراد به وجود مي آورند. اما آيا مي توان آگاهانه خود را در مسير انديشه هاي مثبت قرار داد و روحيه ي بهتر و عالي تري ساخت؟
حوادث و رويدادهاي بيروني، خارج از اختيار و کنترل ما هستند، ولي چگونگي برداشت از آن ها در اختيار ماست و هر کسي با توجه به دانش، تجربه، هدف، معيار، آگاهي، وضعيت جسماني و پيش داوري هاي خود از حوادث و رويدادهاي بيروني برداشت هايي متفاوت از ديگران دارد و متناسب با آن، واکنش هاي ويژه اي بروز مي دهد.
به طور يقين، افراد خوشبخت اهداف شفافي دارند، مي دانند چه مي خواهند و باور دارند که آن را با تلاش و کوشش به دست خواهند آورد. آن ها از رويدادها و محرک هاي بيروني برداشت هايي آگاهانه دارند که در جهت تقويت و عالي شدن روحيه شان برنامه ريزي شده است. در واقع، فرق بين افراد خوشبخت و ديگر افراد در چگونگي کنترل و برداشت هاي مغز از محرک ها و رويدادهاست. افراد خوشبخت خود را عامل مهار کننده ي روحيه ي قوي يا ضعيف خود مي دانند، نه تابع بي اختيار رويدادها و محرک ها. در حالي که ساير افراد نمي توانند روحيه ي خود را مهار کنند، و تحت تأثير افکار منفي، از حوادث به طور خودکار برداشت هاي منفي و يأس آوري دارند.
به طور کلي، وقتي موضوع و مسئله ي شاد و زيبايي را در نظر بياوريم، از نظر روحي و جسمي سرحال و شاد مي شويم، در حالي که اگر همان مسئله را از بُعد دردناک و ناراحت کننده اي تجسم کنيم، بر روان و جسم خود اثر منفي گذاشته، غمگين و ناراحت خواهيم شد. به عنوان مثال: شما با کسي قرار ملاقات گذاشته ايد ولي او به هر دليل سر قرار حاضر نشده است، تأخير او برحسب اين که شما چگونه فکر کنيد بر چگونگي برخوردتان با موضوع تأثير خواهد گذاشت. اگر در خيال خود دير آمدن يا نيامدن او را به دليل تصادف اتومبيل تجسم کنيد يا اين که تصور کنيد او با تأخيرش خواسته به شما بي احترامي کند و به اين علت سر موقع حاضر نشده است، بدون شک واکنش و برخورد شما با آن شخص بسيار متفاوت خواهد بود.
نظر به اين که رفتار، کردار و بروز احساس هاي هر فرد ناشي از برداشت هايي است که از دنياي پيرامون خود دارد و با علم به اين که باورها، انديشه ها، پندارها و تصويرهاي ذهني، اساس رفتار، عملکرد و احساس هاي افراد را شکل مي دهند، و هم چنين تصويرهاي ذهني افراد - مثبت يا منفي- بر اثر تکرار، شکل واقعيت به خود مي گيرند، هر کس با عشق و علاقه ي زياد و با تلاش و کوشش فراوان مي تواند وارد عمل شود و دگرگوني هاي اساسي در خود به وجود آورد و مي تواند افکار خود را مهار، انديشه هاي مثبت را جذب و افکار منفي خود را دفع نمايد و در نتيجه، داراي روحيه اي بهتر باشد و از زندگي خود بيش تر لذت ببرد.
-
سرشت انسان و تأثير آن بر احساس خوشبختي 
کم تر کسي را مي توان يافت که از چيزي به طور کامل راضي باشد، دليل اين عدم رضايت سيري ناپذير بودن طبيعت و سرشت انسان است که هيچ گاه کاملاً ارضا نمي شود. در واقع طبيعت انسان خود مانع بزرگي بر سر راه خوشبختي اوست. خواسته هاي ما در زمينه هاي مختلف مثل محبت، پول و... به هر اندازه اي که تأمين گردد باز هم کاملاً ارضا نمي شويم. بنابراين قدم اول براي نيل به خوشبختي اين است که انسان با طبيعت سيري ناپذير خود مبارزه کند.
نبايد اجازه دهيم طبيعت و سرشت ما تعيين کننده ي خوشبختي ما باشد، بايد عقل و خرد انسان تعيين کننده ي ميزان خوشبختي او باشد. بنابراين ما مي توانيم با آن چه در اختيار داريم خود را خوشبخت بدانيم. به خاطر همين است که يک فرد فقير مي تواند با داشته هاي ناچيز خويش، خشنود و راضي باشد و در مقابل ممکن است فرد ثروتمندي به رغم ثروت زياد، چون از سهم خود از ثروت راضي نيست، هرگز احساس خوشبختي ننمايد.
کسي که از داشتن چيز کمي احساس خوشبختي نمي کند، با داشتن همه ي چيزها هم خوشبخت نخواهد شد.
« در روزگاران قديم، پادشاهي در کشوري پهناور سلطنت مي کرد که براي خوشبختي همه چيز داشت: مملکتي بزرگ در صلح و صفا، همسري زيبا، فرزنداني سالم و نيرومند و سلامتي کامل، اما با اين همه احساس خوشبختي نمي کرد! پس يک روز، تمام بزرگان خردمند مملکت خويش و دانشمندان معروف را احضار کرد و از آن ها دستورالعمل خوشبختي را خواهان شد. طي روزها و هفته ها بحث و بررسي، بالاخره به اين نتيجه رسيدند که اگر پادشاه بتواند پيراهن مردي را که واقعاًً خوشبخت است بر تن کند، به خوشبختي دست پيدا خواهد کرد!
پادشاه خيلي سريع براي يافتن پيراهن مرد خوشبخت آدم هاي زيادي را به چهار گوشه ي مملکت خود اعزام کرد. عاقبت پس از روزها جست وجو، آدم هاي پادشاه نتوانستند کسي را پيدا کنند که بگويد کاملاً خوشبخت است، تا اين که پس از مدت ها جستجو، در خانه اي محقر، درويشي را يافتند که مي گفت ساليان سال است با همسرش در نهايت خوشبختي زندگي مي کند اما آن قدر فقير است که پيراهني ندارد تا به پادشاه بدهد.»
بنابراين ما مي توانيم خود را با آن چه در اختيار داريم خوشبخت بدانيم و به فرض آن که از داشته هاي خويش ناراضي باشيم، نبايد اجازه دهيم اين نارضايتي خوشبختي ما را مخدوش کند و ما را به فرد بدبختي بدل نمايد.
توسط : مشاورفا  در تاریخ : 15-02-1394, 13:38   بازدیدها : 989   
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .