احساس رضایتاحساس رضایت
وقتی به زمانی فکر می کنیم که بچه بودیم و با دوچرخه برای مادرمان خرید می کردیم یا وقتی که در اتوبوس بلند می شدیم که بزرگتری بشیند یا زمانی که تو مدرسه خودمون تکالیفمونو درست انجام می دادیم و آخر سال شاگرد اول می شدیم، وقتی در رشته ای که می خواستیم قبول شدیم و سر کاری رفتیم که دوستش داشتیم و وقتی ازدواج موفق داشتیم و یک کانون گرم خانواده و همین حالا که خاطرات وتجربیات خوب زندگی مان را مرور می کنیم چه احساسی به ما دست می دهد؟
احساسی که مارا به سوی تکرار تجربه اش سوق میدهد چیست؟ احساس رضایت
احساس رضایت چیست ؟
برای شناخت چیستی آن، اول میریم دنبال اینکه احساس رضایت چه چیزی نیست؟
1-رضایت از زندگی در تصور عدهای به معنی امید به آینده است، نظر شما در این باره چیست؟ امید به آینده یکی از نتایجِ رضایت یا عدم رضایت از زندگی است، به طوریکه وقتی شخصی در زندگی خود احساس رضایت می کند امیدوارتر است. و در واقع رضایت از زندگی مفهومی بسیار کلیتر از امید بهآینده دارد.
2- رضایت زندگی به نظر عدهای دیگر یعنی ایدهآل بودن تمام شرایط مکانی و زمانی و فراهم بودن تمام امکانات برای زندگی سالم و بیدغدغه آیا این درسته؟
پس تکلیف کسانی که همه امکانات را دارند و از زندگی احساس ر ضایت نمی کنند یا افرادی که از حداقل امکانات بهره مندند و از زندگی احساس رضایت می کنند چیست؟
در حالیکه مفهوم حقیقی رضایت از زندگی یعنی نگرش مثبت فرد نسبت به زندگی کنونی، با تمام مشکلات و سختیها، تلخیها و ناکامیها و در کنار آن پیروزیها و موفقیتها، شادیها و پرورش استعدادها
3- تسلیم شرایط شدن و کوتاه آمدن نیز با بحث رضایت از زندگی متفاوت است و این تفاوت از آنجا ناشی میشود که رضایت از زندگی یعنی تمام شرایط، محدودیتها، آزادیها را دیدن و برای رسیدن به هدفی متناسب با امکانات موجود تلاش کردن، اما تسلیم شرایط شدن یعنی زندگی را همینطور که هست و با همین شرایط قبول کردن و به همین وضع راضی شدن. در اولی تحول و تلاش و کوشش وجود دارد و در حالی که در دومی یعنی تسلیم شدن رکود و عدم تحرک برای تحول به چشم می خورد
احساس رضایت به این معناست که با همین امکانات ،محدودیت ها ،موفقیت ها وشکستها وضع کنونی ما به وضع وشرایطی که ایده آل ماست نزدیک باشد.پس ما یک وضع موجود داریم و یک وضع مطلوب و ایدهآل. یعنی یک وضعی که اکنون در آن به سر میبریم و یک وضعی که در آرزوها و ایدهآلهایمان میخواهیم باشیم. حالا اگر فاصله آنچه که هستیم و داریم، با آنچه که دوست داریم و آرزو داریم و هدف ماست، خیلی زیاد باشد، حسرت میخوریم و احساس نارضایتی می کنیم ولی اگر اینها نزدیک به هم باشندو وضع وشرایط کنونی ما در مسیر شرایط و وضعیت ایده آلمان باشد به این میگوییم: رضایت از زندگی.
پس معنای رضایت از زندگی، در یک کلام، این است که داشتنیها و امکانات من، با اهدافم نزدیک باشد . در واقع، هر چه ای کاشهای یک نفر کمتر باشد، احساس رضایت از زندگیاش بیشترو با کیفیت تر است.
رضایت از زندگی را از دو جهت می توان نگاه کرد :
1-رضایت از زندگی بیرونی یعنی عوامل بیرونی موثر در احساس رضایت را داشته باشیم که به این رضایت عینی و بیرونی و واقعی است.
2-جنبه دیگر احساس رضایت ذهنی و درونی است که متاثراز افکار باورها و انتظارات ماست .این دو از هم جدا نیستند و بر یکدیگر تاثیر گذارند اما احساس رضایتی که حاصل باورهای ماست عمق بیشتری دارد. این احساس یعنی آن چیزی که من واقعاً باور دارم و در باورهایم از آن راضیام و گاهی اوقات هم ممکن است تمام عوامل بیرونی احساس رضایت را دارا باشیم ، ولی از نظر ذهنی، آن راتجربه نمی کنیم.با این حال هرچند که رضایت از زندگی یک احساس درونی است، اما میتوان آن را ناشی از تجارب فردی درجهان بیرون در نظر گرفت.
برخی از این تجارب موثر بیرونی در احساس رضایت درونی شامل موارد زیر میشود:
1-سطح تحصیلات: هرچقدر سطح تحصیلات فرد بالاتر باشد، میزان رضایت او از اوضاع فردی و در نهایت از زندگی افزایش مییابد اما دوباره باید تاکید کرد که داشتن سطح تحصیلات بالاتر ویا دیگر عوامل موثر بیرونی به تنهایی تضمین کننده تجربه عمیق این احساس در ما نیستند.
2-پایگاه اجتماعی: هرچند بعضی از صاحبنظران جامعهشناسی بر این باورند که «طبقه در جوامع امروزی نسبتا بیاهمیت شده است اما باز میزان احساس رضایت از زندگی متأثر از سطح پایگاه اجتماعی فرد است. به عبارت دیگر افراد دارای پایگاههای اجتماعی مختلف میزان متفاوتی از رضایت از زندگی راخواهند داشت.
3-گروه همسالان: یکی دیگر از عوامل مهم در رضایت از زندگی، نوع نگرش دوست صمیمی فرد در زمینة رضایت از زندگی است. گروههای دوستی (همسالان) اغلب در سراسر زندگی شخصی اثر و اهمیت خود را حفظ میکنند به ویژه در نواحی که تحرک اجتماعی زیاد نیست و حتی در جایی که اینگونه نباشد باز احتمال دارد که روابط گروه همسالان در محل کار یا در حوزه های دیگر معمولا در شکل دادن به نگرشها و رفتار افراد تاثیر مهمی داشته باشد.
4- اعتقادات مذهبی: میزان اعتقادات مذهبی نیز نقش مهمی در میزان رضایت از زندگی دارد.
لوئیس، با انجام دادن یک مطالعه در مورد «اثرات دین بر سلامت روانی»، دریافت که افراد دارای نگرش دینی بالا، نسبت به افرادی که سطح نگرش دینی پایینتری داشتند، احساس رضایت بیشتری از زندگی خود دارند وشادترند.
اما عامل مهمتر در تجربه احساس رضایت افکار، انتظارات وباورهای ماست. اینکه در یک موقعیت مشترک چه طور می شود هر یک از افراد به شکلی فکر کنند،احساس و به دنبال آن رفتار متفاوتی از خود نشان دهند؟درمورد احساس رضایت هم می توان گفت چه در ذهن ما اتفاق میافتد چگونه فکر می کنیم و چه باورهایی پشت این افکار ما وجود دارد که مارا به سوی احساس رضایت یا نارضایتی سوق میدهند؟
فرض کنیم از دونفرکه با موقعیت های مشترک زیادو شبیه به هم مواجه شدند می پرسیم از زندگی خود راضی هستید یانه؟
یک نفراز انها میگوید از زندگی خود راضی است و دیگری می گوید از زندگی خود راضی نیست این دونفر چه طور فکر میکنند و چه باورهایی دارند که احساس متفاوتی را تجربه می کنند یکی راضی است و دیگری ناراضی
اگر از فردی که ناراضی است بخواهیم از افکارش برایمان بگویدو اگر بخواهیم افکاری که شبیه هم هستند در یک طبقه قرار دهیم به چند طبقه برخورد می کنیم مثل :
1- تفکر سیاه وسفید: همه آدم ها یا همه چیز یا خوب هستند یا بد و حد وسطی وجود ندارد .افراد ناراضی چون همه چیز باید ایده آل باشد تا آنها راضی کند که در زندگی واقعی کمتر چنین چیزی امکان پذیر است از همه چیز و همه کس ناراضی هستند و نالان.
2- تعمیم دهی :افراد ناراضی شکست ها و ناکامی حتی کوچک وناپایدار را به تمام زندگی خود تعمیم می دهندو مدام انتظار شکست از خود دارند. طبیعی است که احساس غالب بر این افکارشان نارضایتی می شود.چون این افراد بیشتر تمرکزشان بر قسمتهای سخت ومنفی تجاربشان است همین بخش از تجاربشان را تعمیم میدهند وخود را فردی میدانند که هیچ گاه احساس رضایت نداشته وخوشبختی را نچشیده اند.
از طرفی باورهای ما که تفسیر اطلاعات و داده هایی که به ذهن ما می رسد را برعهده میگیرد از کودکی تحت فرهنگ و تربیت خاصی در ما ریشه می دواند و ما افکار خودرا در چهارچوب این باورها پیش میبریم . مثلا اگر از کودکی هر قدمی که برمیداشتیم هر بازی می کردیم با انتقاد و امر ونهی مواجه می شدیم "که تو نمی توانی" باور به نتوانستن در ما شکل می گیرد و ما دست به هر کاری که می زنیم این باور روشن ترین باور ماست که تو نمی توانی و از آنجایی که ما این باور را درونی کردیم و به نوعی در ذهن ما ملکه شده . ماهم با تمام وجود وفاداری خود را به این باور در مراحل و شرایط زندگی ثابت می کنیم و خود را در کارهایی اسیر می کنیم که باور ما به نتوانستن تایید شود.
حال فردی که باور دارد ناتوان از انجام کارهاست چه طور می تواند از خود و زندگی خود راضی باشد؟
چه باید کرد؟
تغییر باورها سخت است اما شدنی. اگر ما توجه وتمرکزمان را از افکار منفی بگیریم جنبه های مثبت وقایع را ببینیم وبه تدریج خود خود آفریننده وقایع مثبت شویم کم کم باورهای ما هم زیر سوال میرود وبا فروریختن باور های قبلی از نو ساختمان باورمان را این بار با معماری درست میسازیم.
ارتباط احساس رضایت از زندگی باشادی:
رضایت از زندگی مفهوم بسیار نزدیکی با شادکامی دارد، به طوریکه کسی که از زندگی خود راضی است احساس شادی بیشتری نسبت به کسی که از زندگی خود ناراضی است دارد ویابر عکس کسی که شادتراست از زندگی خود راضی تراست. .
بد نیست بدانیم شادی ها دو نوع است:
شادیهای حسّی و گذرا مثل تفریح کردن،خندیدن و ....شادیهای اصیل و پایدارمثل اینکه می گوییم فلانی آدم شادیه درمورد این فرد شادی به عنوان غالبش دراومده وتظاهر یا خودفریبی نیست
رضایت از زندگی، به شادیهای اصیل و پایدار، نزدیکتر است. و در واقع وقتی انسان راضی باشد از خود یا زندگی به طور کل ، معنایش این است که یک شادی اصیل و پایدار دارد. میشود گفت که اینها (شادی و رضایت از زندگی)، گاهی اوقات، نزدیک هم هستند و بعضی اوقات، نتیجه یکدیگرند. یعنی این که رضایت از زندگی هم میتواند باعث ایجاد شادی اصیل و پایدار شود.
شادیهای موقّت هم در ایجاد رضایت از زندگی، بسیار مؤثّرند؛ چون اگر کسی آن شادیهای اصیل درونی را داشته باشد، ولی موقّتاً کسل باشد و نشاط نداشته باشد، این آدم میتواند از طریق عواملی (مثل صحبت کردن با دوستان و یا برخورد با طبیعت)، این شادی را در خودش ایجاد کند.
اگر ما دردرونمان شاد نباشیم وتوجهی به این ناشاد بودن درونی نداشته باشیم پرداختن به این شادیهای گذرا میتواند یک نوع فرار و یا یک نوع مکانیسم دفاعی باشد، هر چند که مثبتاند و شخص را از ناراحتی دور میکنند. پس استفاده از شادیهای گذرا برای ایجاد نشاط، به شرطی خوب است که انسان را تشویق کند که بتواند به دنبال شادی درونی برود؛ ولی اگر دنبال آن شادی پایدار نرود و دائم دنبال این گونه شادیهای گذرا باشد، بیم آن میرود که این شادیهای مثبت گذرا، به شادیهای منفی گذرا تبدیل شوند.
برای اینکه انسانی باشیم که از درون شاد است واحساس رضایت می کند یک تربیت مستمر و طولانی نیاز است که از همان زمانی که ما تصمیم به بچه دارشدن میگیریم در ذهن داشته باشیم که فرزند شادی را تربیت کنیم ،اگر به کودکمان اجازه شادبودن بدهیم حتی زمانی که خود حوصله نداریم و ناشاد هستیم واگر به او بیاموزیم چه طور نگاه وباور مثبتی داشته باشد،وقایع مثبت را جذب کنند وسپس از داشتن این تجارب مثبت شاد وراضی شوندودر نهایت اگر بابزرگ شدن شادی های خودرا کوچک نکنیم واز شادبودن آدم بزرگها نترسیم می آموزیم از درون شاد باشیم واحساس رضایت کنیم.
ارتباط احساس رضایت با گذشته :
یک سوال برای ارزیابی احساس رضایت در زندگی می توان این باشد که اگرزندگی گذشته خود را یک لحظه درنظر آورید اولین حسی که وجود شمارا فرا می گیرد چیست؟
چه از گذشته خود راضی باشیم وچه ناراضی باید بدانیم این گذشته نبوده که احساس کنونی وشاید آینده شما از زندگی تان را را تحت تاثیر قرار مداده چون گذشته، گذشته است و هیچقدرتی ندارد بلکه این تصویری از گذشته است که در ذهنمان نگه داشته ایم .پس یک بار دیگر قدرت خودرا مرور کنیم که چه طور می توانیم به گذشته بیجان جان دهیم وبه احساس کنونی خود از زندگی جهت دهیم در حالیکه این افکار، باورها و ارزشهایی که به صور مختلف کسب نمودهایم هستند که چارچوبها و ساختارهایی را در ذهن ما میسازند و ما براساس آنها یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش میکنیم. بنابراین میتوان چنین گفت که ما اطلاعات محیط پیرامون خود را به صورت خام ادراک نمیکنیم، بلکه ذهن هر یک از ما دارای چارچوبها یا ساختارهایی است که بر مبنای آن به دنیا و محیط پیرامونمان مینگریم. وبعد با تکرار فکر کردن در قالب این چهارچوب ها احساساتی کلی مثل رضایت از زندگی یا نارضایتی از زندگی را از خود نشان می دهیم.
احساس رضایت از زندگی در ارتباط آن با جامعه:
وقتی در جامعه ای احساس نارضایتی به وفوردیده میشود آیا می توان آن را نادیده گرفت وبه حساب باور ها وافکار هریک از افراد جداگانه گذاشت؟
رضایت از زندگی یک نشانه است. کاهش عمومی احساس رضایت از زندگی، ممکن است دلالت بر افزایش ویژگیهای منفی جامعه همچون بیگانگی، بی قدرتی،بی اعتمادی و .. داشته باشد و میتوان آن را همچون هشدار و زنگ خطری برای جامعه تلقی کرد.
میزان احساس رضایت از زندگی عمومی افراد همچنین حاکی از نگرش و ارزیابی افرادجامعه نسبت به وضع موجود است.اگر احساس رضایت به خوبی در چهره و رفتار مردم آشکار باشد می تواند نشان از ارزیابی و نگرش مثبت افراد از شرایط جامعه خود باشد.
ماجرای پول و احساس رضایت:
اگرچه داشتن پول در احساس رضایت بیتاثیر نیست؛ اما راه رسیدن نیز نیست. پول داشتن به طور مستقیم وبی واسطه احساس رضایت واقعی را کمتر برای ما به ارمغان می آورد بلکه پول با تامین استقلال،بهبود ارتباطات به خاطرسرمایه گذاری برروی نیازهای ثانویه مثلا نیاز به دلبستگی پس از تامین نیازهای اولیه ما به خوردن و...و همچنین داشتن امکانات برای سفر کردن و آشنایی با افراد جدید و در نهایت با یادگیری مهارت های مختلف احساس رضایت را در ما ایجاد میکند.در واقع داشتن پول زیاد در صورتی احساس رضایت را برای ما به همراه دارد که زندگی مارا عمودی بالا نبرد وکیفیت زندگی خودرا هم از دست ندهیم
ارتباط خود آگاهی با احساس رضایت:
خودآگاهی به این معنی است که افراد چگونه به خود نگاه میکرده و براساس این دید چه احساسی پیدا میکنند؟
نوع خودآگاهی ما، پیشبینی کنندهی احساس رضایت از خودمان و زندگی است و به نظر میرسد، احساس رضایت نیازی است که تقریباً تمام فعالیتهای ما معطوف به آن میباشد. اینکه با تغذیه، ورزش و نظافت، سلامت خود را تأمین کنیم، سعی نمایید شغلی را بهدست آوریم که هم به آن علاقمند باشیم و هم برآورنده نیازهای روزمرهمان باشد، به دیگران کمک کنیم، اینکه و به مسافرت برویم، نایل شدن به تکتک این هدفها منجر به احساس رضایت ما از خود خواهد شد. احساس راضی نبودن ، نشانهایست، به فرد هشدار میدهد که نیاز به تغییر دارد.
اصلیترین و اساسیترین بخش این تغییر با کار بر روی خودآگاهی شکل میگیرد. ممکن است این ذهنیت پیش بیاید که پس از عمری با خود زیستن، قاعدتاً باید خود را بشناسیم. ولی با کمال تعجب میبینیم که عده قلیلی به این مهم نایل آمدهاند. ما کمتر حاضریم وقتی را صرف این کنیم که ببینیم دارای چه خصوصیاتی هستیم و بهندرت میتوانیم بهطور منظم ارزشها، علایق، چیزهایی که دوست نداریم، اساس باورهایمان یا سبک زندگیمان را تجزیه و تحلیل نماییم. ما فقط در تکاپو هستیم کارهایی که دیروز انجام دادیم، را امروز کم و بیش تکرار کنیم و به احتمال همین عمل را فردا و روزهای بعد هم انجام میدهیم.
خودآگاهی یعنی آگاهی یافتن و شناخت اجزای وجود خود؛ شناخت مواردی همچون خصوصیات ظاهری، احساسات، افکار و باورها، ارزشها، اهداف، گفتگوهای درونی و نقاط قوت و ضعف خود. به عبارت سادهتر، اینکه شما از نظرظاهری چه ویژگیهایی دارید؟ از نظر عاطفی در چه شرایطی هستید. آیا معمولاً گوشهگیر و منزوی هستید یا شلوغ و پر سر و صدا؟چه نقاط قوت و ضعف و یا چه ویژگیهای مثبت یا منفی دارید؟ بسیاری دیگر از این موارد همگی جزء "خود” شما است.
اجزاء خودآگاهی
1- شناخت ویژگیهای جسمانی و بدنی
در نظر هر یک از ما انسانها، برخی از ویژگیهای ظاهریمان مثبت و برخی دیگر منفی است. برای مثال "شما داشتن چشمانی آبی را برای خود یک ویژگی مثبت ارزیابی میکنید، اما از این که کمی چاق هستید احساس خوبی ندارید. شناخت ویژگیهای ظاهری لازمه خودآگاهی است. شما میتوانید با تکیه بر نقاط مثبت و با احساس رضایت حاصل از این نقاط قوت در جهت برطرف نمودن نقاط ضعف خویش اقدام نمایید.
2-شناخت تواناییها و مهارتهای خود
شناخت نقاط قوت
همه ما یکسری صفات خوب داریم. هیچ کس نیست که خصلت خوبی نداشته باشد. برخی از این ویژگیها برای شما کاملاً آشکار است و برخی دیگر را به خوبی نمیشناسید و باید آنها را کشف کنید. خصوصیات مثبت زیادی درون ما وجود دارند که خودمان آنها را نمیشناسیم، اما دوستان و اطرافیانمان از آنها آگاهاند. بنابراین میتوانیم با آنها مشورت کرده و این ویژگیها را پیدا کنیم. آگاهی داشتن از صفات مثبت به ما اعتماد به نفس میدهد و کمک میکند تا بتوانیم با خودمان ارتباط خوبی برقرار کنیم.
شناخت توانمندیها هر کدام از ما استعدادها و تواناییهایی زیادی داریم، که باعث میشود در کارهای بسیاری موفق باشیم. مثلاً بتوانیم روابط اجتماعی خوبی را با دیگران برقرار کنیم، شناگر قابلی باشیم و غیره. اما نباید فکر شود استعداد در یک زمینهی خاص به معنای کامل و بهترین بودن در آن زمینه است. برای مثال نباید فکر کنیم، که حتماً باید مثل یک نقاش بزرگ نقاشی کنیم تا بگوییم نقاشی من خوب است و یا نباید مثل یک قهرمان شنا باشیم تا فکر کنیم که در ورزش شنا خوب هستیم.
با آگاهی یافتن از استعدادهایمان میتوانیم آنها را درون خود پرورش داده و به توانمندی مشخص و کارآمدی تبدیل نماییم. آگاهی داشتن از توانمندیهای خود و پرورش هر چه بهتر آنها به فرد جسارت و قدرت میبخشد و اعتماد به خود و خود باوری را در او افزایش میدهد و باعث میشود فرد از خود پنداره مثبتی برخوردار باشد.
شناخت پیشرفتها و موفقیتها هر یک از ما از زمان تولد تا به حال کارهای زیادی انجام دادهایم و موفقیتها و پیشرفتهای بسیاری هم داشتهایم.
واقعیت امر این است که پیشرفتهای ما به یکسری کارهای بزرگ و عجیب مثل کشف جدیدترین عنصر شیمی، یا یک اختراع عجیب و غریب محدود نمیشود. بلکه منظور از پیشرفت و موفقیت انجام یکسری کارهای معمولی زندگی است. مثلاً اولین باری که توانستیم بدون کمک دوچرخه سواری کنیم، اولین باری که توانستیم بند کفشهایمان را به تنهایی ببندیم و موفقیتهای بالاتر، مثل اولین باری که یاد گرفتیم بخوانیم و بنویسیم و باز هم موفقیتهای بالاتر مثل پیدا کردن شغل، انتخاب همسر، همه و همه جزء پیشرفتها و موفقیتهای زندگی ما محسوب میشوند.
3-شناخت نقاط ضعف
آیا فکر میکنید، میتوانید فردی را پیدا کنید که همه ویژگیهای او مثبت باشد؟ آیا کسی پیدا میشود که همه کارها را خوب انجام دهد؟ توانایی ما محدود است و همه انسانها در برخی موقعیتها ضعیف عمل میکنند و نواقصی دارند. اشتباه کردن و ضعف داشتن در هر فرد کاملاً عادی و طبیعی است. اما شناخت نقاط ضعف خود و پذیرش آنها و درونی ساختن این باور که هر کس میتواند خطا کند و از اشتباهات خود چیزهای جدیدی یاد بگیرد کاملاً ضروری و شرط لازم برای پیشرف،شادبون وتجربه احساس رضایت است. زمانی که شما خودتان را شناختید ـ ویژگیهای مثبت و منفی و استعدادها و تواناییهای خود را ـ و زمانی که توانستید خودتان را با همه نقاط قوت و ضعف بپذیرید و دوست بدارید؛ آن وقت میتوانید با تکیه بر این خودآگاهی واقعی در مسیر پر پیچ و خم زندگی با موفقیت و اعتماد به خود و عزت نفس حرکت کنیددر حالیکه از شرایط کنونی زندگی خودودر حرکت بودن خود احساس رضایت می کنید مسلماً در چنین شرایطی از بهداشتروانی بالایی برخوردار خواهید بود.
نارضایتی سازنده :
یعنی می شود ما از زندگی خود ناراضی باشیم و این نارضایتی ما سازنده باشد؟چگونه؟
تاحالا براتون پیش اومده که گاهی با یک نکته کوچک ،یه جمله وحتی یه سوالی که از یک دوست،آشنا وغریبه کردید چه طور هم به خودتان و هم به آن دوست کمک کردید ؟
اکثر ما ممکنه یه وقتهایی با نارضایتی بگوییم که من از زندگی خودم راضی نیستم این چه زندگیه ؟به قول قدیمی ها خیری توش نیست واقعا تو زندگیت هیچ وقت مواقعی نبوده که احساس رضایت نکنی ؟با این سوال با یاد آوری زمانهایی که از زندگی مان احساس نارضایتی می کنیم و این احساس را به گذشته ،آینده هم می کشانیم و تعمیم می دهیم به فکرفرو می رویم .واقعا بگردیم حتی با یه حساب سر انگشتی هست و بوده مواقعی یا وقایعی که به خاطرش خوشحال شدیم و احساس رضایت کردیم .
فقط کافیه قلم برداریم و روی یه ورق یه طرف بنویسیم از کجاهای زندگیمون به طور کل واز چه بخشی از خودمون و روابطمون راضی نیستیم و چرا؟ وطرف دیگه دل ورق رو بذاریم برای یادآوری جاهایی که احساس رضایت رو چشیدیم و باز هم چرا؟
در قسمت دوم اگه چیزی رابه خاطر نیاوریم که در کل انسان ناراضی و فلسفه زندگی ما نارضایتی از همه چیز و همه کس است و این نارضایتی برایمان مخرب است اما اگر ستون دوم ما (بخش انچه در ما احساس رضایت را به وجود آورده )کم کم پر شود می تواند تکیه گاه محکمی شود برای تغییر در ستون اول که چه طورمثلا اگر از تعطیلات تابستان سال گذشته به دلیل نداشتن برنامه احساس رضایت نداشتیم ،این نارضایتی را پایه ای برای تحول در تعلیلات امسال قرار دهیم و به نوعی نارضایتی مابا برنامه ریزی درست برای تعطیلانت سازنده رضایت کنونی یا آینده ما می شود .
منافع عمل کردن به این روش:
1-با این روش در واقع ما آفرینش وقایع مثبت و به دنبال آن تجربه احساس رضایت نزدیک و در کنترل خود می بینیم
2- از طرفی با مرور زمان یا شرایطی که در ان تجربه احساس رضایت داشتیم وشیرینی آنرا را چشیدیم مشتاق تر می شویم که باز هم این تجربیات شیرین ومثبت خود را تکرار کنیم.
-3با داشتن شواهد به خود می آموزیم که نارضایتی در یک جاو زمان به همه زمانها و کل زندگی خود تعمیم ندهیم.
4- و در نهایت نگاه ما به احساساتی مثل احساس نارضایتی از منفی بودن صرف فاصله می گیرد واز دل نارضایتی به دنبال رضایت می رویم.
افراد همیشه ناراضی :
تصور کنید آسفالت خیابانی خوب نباشد. افرادزیادی از آن عبور می کنند، اما تعداد کمی هم ممکن است ذهن شان همیشه درگیر شود که این چه وضعیتی است؟یا وقتی به یک اداره ای مراجعه می کنند اگر کمی معطل شوند به سرعت شاکی شده و نارضایتی خود را در حالیکه افراد دیگری که منتظر هستند آرام نشسته انداز همه چبز باهم بروز می دهند. یعنی در واقع همیشه احساس فشار و نارضایتی می کنند. این افراد چه کسانی هستند؟چقدر در زندگی بااین افراد مواجه می شویم؟
کسانی که همیشه ناراضی هستند. خلق گرفته ای دارند وشیرینی احساس رضایت را تجربه نمی کنند. اگر در زندگی این افراد تحقیق کنید متوجه می شوید که وجوه مثبت و راضی کننده ی بیرونی هم نیز وجود دارد، اما به آن ها توجهی نمی کنند، به طور مثال ممکن است شغل مناسبی داشته باشند یا دوستان و...، اما این شغل یا دوستان نیز نمی تواند رضایت خاطردرونیشان را فراهم کند.. اگر از این افراد بخواهید گذشته شان را تعریف کنند، فقط اتفاقات ناگوار را به یاد می آورند و چشم شان را روی موفقیتهای زندگی شان می بندند و می گویند بعد از این رویدادهای تلخ، دیگر روی خوش ندیدهاند.
در حقیقت این افراد توانایی دیدن لمس کردن خوبیهارا ندارند و حتی اگر برای مدتی کوتاه رضایت از زندگی را احساس کرده اند بسیار کوتاه و کم ودوام بوده آنقدر که مزه ی آن زیر دندانهایشان نمانده تا بخواهند تکرار شود. انها چون مدام ناراضی هستند انگیزه و پایه ای که با تکیه بر آن برای تغییر اقدام کنند ندارندو خود را در دور باطلی اسیر کرده اند با هر نارضایتی نارضایتی بعدی آنها بیشتر وبیشتر میشود.
در مورد ارتباط با خانواده: افرادی که زیر یک سقف زندگی می کنند و تحت عنوان خانواده نامیده می شوند،چون با یکدیگر روابط عمیق عاطفی دارند و دلیل بار ژنتیکی مشابه و رفتار نزدیک به هم روی یکدیگر تاثیر گذارند. به همین دلیل امواج احساس فقدان رضایت از زندگی د رفضای خانواده می پیچدو خانواده را تحت تاثیر قرار دهد. وکم کم احساس نارضایتی احساس مشترک بین اعضای خانواده می شود.چرا مادر،پدر و فرزندان اضلاع مثلث زندگی را تشکیل میدهند به همین نسبت نیز رضایت یا نارضایتی هر یک از آنان از زندگی میتواند به دو ضلع دیگر و یا حتی کل زندگی سرایت کند. اما در این میان زنان به دلیل نقشهای چندگانهای که در زندگی ایفا میکنند پل ارتباطی بین اضلاع خانواده هستند و رضایت یا عدم رضایت آنها میتواند ابعاد مختلف زندگی را متاثر کند
مثلا وقتی مادری از زندگی خود ناراضی باشدومدام در حال ابراز این ناراحتی خود به اعضای خانواده خود هست و یا حتی اگراعضای خانواده بدون اینکه ناراحتیش را ابراز کند متوجه احساس نارضایتی او از زندگی شوند ، میتواند همسر و فرزندان خود را در برخورد با مسائل و مشکلات به واکنش یاس و ناامیدی وتایید احساس نارضایتی خود بکشاند . در نتیجه ما باخانواده ای روبرو می شویم که افسردگی ناشی از نارضایتی های بیش از حدآن را بیمار کرده است.
چگونه به این افراد یا خانواده ها می توان کمک کرد؟
به آنها نکات مثبت ،خوبیها و زیباییهایی که ما از زندگی آنها می شناسیم را یادآور میشویم و تکلیف می دهیم تا خودنمونه ای از این موارد را پیدا کنند و سپس تمرکز خود را روی موارد مثبت و رضایت بخش زندگی خود ببرند وبه آنها کمک می کنیم با تمرین این تمرکز را حفظ کنند .در واقع باید رنگ مشکلاتمان،توقعات و انتظارات ونارضایتی ها را کمرنگ کنیم احساسات رضایت بخشی که در گذشته تجربه کردیم را به زمان حال بیاوریم.و اگر یاد نگرفته ایم که احسلاس رضایت را تجربه کنیم از همین امروز با تمرین تمرکز برروی وقایعی که افکار مثبتی را برای ما در پی دارد وبه دنبال آن احساس خوش آیند مثل شادی ،شروع می کنیم وبا تکرار این شادی های کوچک مثل نجام کار مورد علاقه احساسی به بزرگی احساس رضایت را تجربه می کنیم.
راههای افزایش احساس رضایت از زندگی:
۱ – لحظات روزانه زندگی را درک کنیدهرروز زمانی را مکث کنید و صحنه های زندگی خود را آهسته به نمایش بگذارید.کودکان را حین بازی تماشا کنید، لبخند مادر یا پدرتان وبدرقه همسرتان را به دقت به ذهن بسپارید.در پایان روزویا حتی در طول روز به وقایع خوشایندی که برای شما اتفاق افتاده وارزیابی احساس خود از این وقایع بپردازید. کسانی که درنگ میکنند تا وقایعی را که بهطور عادی با عجله پشت سر میگذارند، ببینند یا در طول روز به وقایع خوشایند روزانه فکر میکنند، افزایش قابل توجهی را از نظر رضایت و کاهش افسردگی گزارش میکنند.
۲ – از مقایسه بپرهیزیدمقایسه خودمان با دیگران میتواند به رضایت و عزت نفس لطمه وارد کندچرا که ما بادیگران متفاوتیم و تلاش برای انطباق خود با استانداردها،باورها وانتظارات متفاوت باما کار بیهوده ایست.پس به جای مقایسه کردن با دیگران، توجه خود را به دستاوردهای شخصی معطوف کنید تا به رضایت بیشتری دست یابید.
۳ – بیش از اندازه به پول توجه نکنید
کسانی که پول را در رأس فهرست اولویتهای خود قرار میدهند، بیشتر در معرض افسردگی، اضطراب و عزت نفس پایین هستند. این امر در ملل و فرهنگهای گوناگون یکسان است. هر چقدر بیشتراحساس رضایت را در کسب کالاهای مادی بجوییم، کمتر آن را مییابیم. رضایت ناشی از داشتن پول وامکانات مادی ، عمر کوتاهی دارد و گذراست.
۴ – اهداف معنادار داشته باشید
کسانی که برای تحقق چیزی ارزشمند تلاش میکنند، بسیار راضیتر از کسانی هستند که هدف یا آرزویی ندارند. این اهداف میتواند به سادگی یادگرفتن مهارتی جدیدمثل اموزش ورزش یا هنر موردعلاقه باشد. انسان همواره برای رشد به نوعی معنا نیاز دارد. به گفته دانشمندان، رضایت در محل تلاقی لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل کار و چه در خانه آن است که فعالیتهایی انجام دهیم که از نظر شخصی هم لذتبخش و هم مهم باشد.
۵ – در کار ابتکار به خرج دهید
میزان رضایت شما به خصوص در زمینه حرفه و شغل تا حدی به ابتکاری که به خرج میدهید، بستگی دارد. محققان معتقدند هنگامی که خلاقیت به خرج میدهیم، به دیگران کمک میکنیم و راههای بهبود در امور را پیشنهاد میکنیم یا کارهای اضافی انجام میدهیم، از کارمان بیشتر احساس اغنا میکنیم.اصلا اینکه بخواهیم با نگاه جدیدی کار کنیم نه از روی عادت و چاشنی علاقه را به کارمان بیافزاییم خود شروعی است برای تجربه احساس رضایت بیشتر در کار و به دنبال آن در کل زندگی .
۶ – دایره دوستیتان را گسترده تر کنید و به روابط در خانواده اهمیت دهید
افراد راضی معمولا روابط بهتری دارند. اما صرف کمیت رابطه با افراد کافی نیست، بلکه کیفیت آن نیز اهمیت دارد. رابطه ی این افراد چه در اجتماع و چه در خانواده فاکتورهای مهم تفاهم وتوجه را باخود به همراه دارد.
۷ – نگاه مثبت داشتن:
افراد راضی به صورت خود انگیخته امکانات موجود، فرصتها و موفقیت را میبینند. وقتی آنان به آینده نگاه میکنند، خوشبین هستند و وقتی گذشته را مرور میکنند، معمولا گزینههای مثبت را میبینند. و در زمان حال هم توجه و تمرکز شان به سمت مثبت ها می رود
۸ – قدردانی از دیگران را در زندگی خود پررنگ کنید
کسانی که سپاسگزاری می کنند ، معمولاً سالمتر و خوشبینتر هستند و بیشتر به سوی تحقق اهداف گام بر می دارند.مثلا افرادی که به کسانی که به آنان کمک کردهاند، نامه تشکرآمیز مینویسند، از نظر رضایت در سطح بالا و از نظر افسردگی در سطح پایینی قرار دارند.
۹ – ورزش کنید
ورزش منظم حس تحقق چیزی را به انسان میدهد، امکان تعامل با دیگران را فراهم میکند، هورمونهای عامل احساس خوب را در بدن آزاد میکند و عزت نفس را افزایش میدهد. ورزش با کاهش استرس و افزایش احساس شادابی موجب احساس بهتر و رضایت بیشتر در افراد می شود.افرادی که ورزش می کنند با تقویت حافظه و روحیه احساس رضایت بیشتری از زندگی می کنند.
۱۰ – بخشش را فراموش نکنید نوعدوستی و بخشش را به جزئی از زندگی خود تبدیل کنید و از این کار مقصودی را بجویید. محققان میگویند کمک به همسایه، داوطلبشدن برای انجام کارهای عامالمنفعه یا اهدای کالا و خدمات باعث ایجاد احساس خوبی در شخص میشود که مزایای زیادی از نظر تندرستی به همراه دارد که از ورزش کردن کمتر نیست. گوش کردن به درد دل دوست، آموزش مهارتها به دیگران ، توجه به موفقیتهای دیگران و روحیه گذشت نیز به رضایت میافزاید. محققان میگویند کسانی که برای دیگران خرج میکنند، بیشتر از کسانی که برای خودشان خرج میکنند، احساس رضایت میکنند.
11- وفاداری به زمان حال : یکی دیگر از موهبت های درونی ما درونی ما وفاداری نسبت به زمان حال است واکنون است: یعنی داشتن توجه دقیق و کامل به چیزی که درست در مقابل ماوجود دارد. توجه کامل خود را روی هر کار، هر فکر و هر حسی که در لحظه داریم متمرکز شویم به خاص بودن ومنحصر بودن زمان و مکان خود توجه کنید وحتی هنگام ظرف شستن وانجام کار همیشگی خود ... آن را به عنوان کاری ارزش مند بدانید قدر لحظه را دانسته و آن را با لذت و تمرکز انجام دهید. دقت کنید و ببینید که » منِ شما، چه قدر سریع، لحظه ی حال را رها میکند و ناخودآگاه، دائم
در تورهای مسافرتی آینده و گذشته در حال گردش است
12-ساده گرایی: دنبال راه هایی برای ساده کردن زندگی خود بپردازید و از هر مسله ای که یک آسایش و د هها سختی برا یتان م یآورد، بپرهیزید. با این حال ساده کردن، به تنهایی باعث احساس رضایت نمیشودچراکه احساس رضایت ، بیرون از وجود ما شکل نمیگیرد بلکه حاصل نوع تعبیر ما از لحظات و تفسیرمان از آن چه که داریم، می باشد. تفکرات جدیدانسان را به ایده آ ل گرایی که تا حدودی آغشته به خیا لپردازی تشویق میکند و تنها ارمغان آن، افسردگی است.
.
وقتی احساس رضایت پاداش واقعی در زندگی ما شود؟
از کودکی وقتی کاری که دیگران اسمشو کارخوب می گذاشتند انجام می دادیم مثلا به خواهر یا برادرمون که مریض بود در انجام تکالیفش کمک می کردیم، تشویق می شدیم ومشتاق تر برای انجام دوباره کارهایی از اون دست
ویا وقتی نمره 20 خود را تحویل بابایاما مان می دادیم و پول توجیبی بیشتری دریافت می کردیم وپدر ومادر را خوشحال تر می دیدیم بازهم به دنبال نمره 20 بودیم وشادکردن پدرومادر
و همین الان خیلی از کارهای خوب به باور خودمون یا منطبق بر استانداردهای جامعه انجام می دیم دنبال چه پاداشی از طرف چه کسی هستیم؟اصلا خودمون چه احساسی داریم؟
اصلا بهترین پاداش چیه؟
تا حالا براتون پیش نیومده که کاری را انجام داده باشین بدون هیچ توقع پاداشی از بیرون وتنها پاداشی و موثرترین پاداشی که گرفتید احساس گرم رضایت درونی بوده باشه چه لذتیه داشتن این احساس وحتی بالاتر اون فکرکنید ما بیشتر کارهامونو نه به منظور گرفتن پاداش از بیرون ،توجه از دیگران بلکه فقط بامنظورداشتن احساس رضایت انجام دهیم.
اینجا با ارزش ها سروکارداریم وقتی داشتن احساس خوب درون پس از انجام کاری مثبت از کودکی برای ما ارزش شود وآن را درونی کنیم مثلا پسری که برای پدرش تعریف می کنه چه طور به پیرمردی کمک کرده وسبد خریدشو تادر منزلش برده پدربه جای گفتن آفرین و احسنت وچون این کار خوبو انجام دادی یک جایزه براش می خره یا حتی در کنار گفتن این جملات او را متوجه درونش کند وبه بگوید :از انجام این کار چه احساسی داشتی ؟اونقدرخوب بود که دوباره بخوای تکرار شه؟
وبه این ترتیب است که ما از همان ابتدا با اهمیت دادن و ارزش کردن احساسات مثبت درونی مان رشد می کنیم وبهترین پاداش برای ما احساس رضایت میشود.
|
توسط : مشاورفا در تاریخ : 13-02-1394, 18:07 بازدیدها : 1317
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .