تاملی در سینمای دینی (١)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏25/10/15 در انجمن تاتر و سینما

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    استاد منصور براهیمی:می‌توانم به سینمای دینی بیندیشم و شما را برانگیزم که به مسائل اصلی آن بیندیشید. ولی نمی‌توانم و از من نخواهید درباره آن حکم صادر کنم. پس جایگاه من جایگاه پرسش و تأمل است





    4fea393fbcd1d057f827f2ecde165d77.jpg


    استاد منصور براهیمی:می‌توانم به سینمای دینی بیندیشم و شما را برانگیزم که به مسائل اصلی آن بیندیشید. ولی نمی‌توانم و از من نخواهید درباره آن حکم صادر کنم. پس جایگاه من جایگاه پرسش و تأمل است می‌پذیرم که دغدغه های مشترکی وجود دارند و دغدغه خودش زاینده است و شاید بهتر از نتیجه گیری هم باشد در همان حال خود را آماده نکرده‌ام که بحثی داشته باشم و در یک سیر منطقی موضوع بحث را از جایی به جایی برسانم. آن چه می آید، مهمترین دغدغدها و پرسش هایی است که به ذهن من خطور کرده اند و می‌کنند.

    * از میان اندیشمندان غربی ـ البته در حوزه نقد ادبی و نه الهیات و فلسفه ـ مهمترین متفکری که تأمل در روش و مباحث او را توصیه می‌کنم، نورتروپ فرای است. رابطه‌ای که او میان کتاب مقدس و کل میراث ادبی غرب فرض می‌گیرد، مسائل و پرسش های زیادی را پیش روی ما قرار می‌دهد. در وهله اول او کتاب مقدس را همچون رمز کل در نظر می‌گیرد. کتاب مقدس با پیدایش، شروع می‌شود و با مکاشفات یوحنا که در واقع، گونه ای قیامت بینی است، پایان می‌یابد. به گمان فرای، همه کتاب مقدس از آغاز تا پایان یک رمز یا رمزگان است. آن چه به این اسطوره تناور، یگانگی می‌بخشد، مجموعه‌ای تصاویر تكراری است که از دل آن ها مجموعه‌ای با استعاره واحد که با جسم مسیح همتایی پیدا می‌کند، به دست می‌آید. به گفته ویلیام بلیک دانه شنی به کل عالم بدل می‌شود. فرای چنین الگویی را در قرآن کریم نمی‌یابد. آیا قرآن، رمز‌ی است که با حمد شروع می‌شود و با ناس پایان می‌پذیرد؟ آن تصاویر مکرر که ممکن است از دل آن ها مجموعه‌ای با استعاره واحد به دست آید، نمونه ای در قرآن دارد؟

    * نظم کیهانی عالم برای فرای، مجموعه‌ای الگو فراهم کرده است. نخست نظم عمومی بالا و پایین است: حرکت به سمت بالا عروج است و حرکت به سمت پایین هبوط و سقوط. عالم بالا عالم آرمانی و بهشتی است. عالم پایین عالم طرد و لعنت و دوزخ است. حرکتی که به طور کامل در عالم بالا صورت گیرد، حرکتی است که کاملأ در جهانی آرمانی وقوع می‌یابد و رابطه آن با عالم پایین فقط رابطه‌ای دیالکتیکی است. هم چنین است حرکتی که به طور کامل در عالم پایین رخمی دهد. به این ترتیب فرای می‌تواند رمانس را با عالم آرمانی و کنایه و هجو را با عالم پایین تطبیق دهد. تراژدی از الگوی سقوط و هبوط پیروی می‌کند و کمدی از الگوی عروج؛ همگی آن ها به دایره‌ای که به دایره میتوس‌ها معروف است، شکل می‌دهند. به این ترتیب خط و دایره دو فرم به ظاهر متناقض و غیر قابل جمع، با هم جمع می‌شوند. روایتگری، هم خطی است و هم دایره‌ای؛ هم چنین دایره میتوس ها خود مظهر کمال، ماندالا، یگانگی و مفاهیمی از این دست است. رابطه آن با جهان طبیعت نیز روشن است. کمدی با بهار، رمانس با تابستان، تراژدی با پاییز و کنایه و هجو با زمستان برابری می‌یابند. این تصاویر و الگوها را نخستین بار اسطوره‌ها بنا کرده اند. بنابراین سرچشمه همه روایتگری انسانی، حتی آن نوع روایت‌هایی که ما دنیوی یا سکولار می‌خوانیمشان، اسطوره‌های دینی است.

    در روایاتِ اسطوره‌ای یا قصص قرآنی، زمان هم خطی است و هم دوری (دایره ای)؛ سیر خط زمان همان سیر تقویمی و تاریخی است و از دل آن، روایت‌های تاریخی بیرون می‌آیند. وقتی از تاریخ انبیا سخن می‌گوییم سیری را در نظر داریم که شروع و پایانی دارد، تقدم و تأخری دارد. دینی از پی دین دیگر می‌آید و... اما از جهت دیگر قصص انبیا دوری است. عرصه تاریخ و زندگی، محل وقوع مکرر آن ها است. و این امر شامل تاریخ مقدس نیز می‌شود

    این بحث را که شاید به دلیل فشردگی، ناقص وابتر باشد، از آن رو بیان کردم که می‌تواند پرسش های فراوانی برانگیزد. آیا برای نمونه دایرة نبوت که از آدم آغاز شده و به حضرت محمد (ص) پایان می یابد، می‌تواند برای ما مبنایی باشد که بتوانیم از دل آن الگوهای اسلامیِ روایت را بیرون بكشیم؟ اما دایره نبوت به دایره ولایت متصل می‌شود که سیر آن به امام دوازدهم و آغاز غیبت کبری می‌رسد. حقیقت محمدی هم سیر عروجی، از آدم تا محمد، دارد و هم سیر رجوعی از علی تا مهدی(عج)؛ میان این دو دایره، مقابله و مماثله کامل برقرار است. هم چنین میان دوایر نزول و عروج، نبوت و ولایت نیز مقابله و مماثله كامل برقرار است. تجلی تدریجی حقیقت محمدی با تنزیل و تأویل کامل با ظهور امام زمان(عج) تحقق می‌یابد که در آن حقایق باطنی آشکار می‌شوند. سیر این دوایر با طلوع خورشید قابل قیاس است که در اوج به معدل النهار (محمد) می‌رسد و به هنگام غروب (غیبت) نزول می‌کند تا با ظهور امام دوازدهم حکم سپیده دمی را پیدا کند که تاریکی‌های شب غیبت را می‌زداید. حتی هستند عرفایی که برای دایره نبوت، هفت اندام لطیف قائل شده اند که بیان كننده پیامبر وجود تو و نمایان كننده رنگ یا هاله‌ای هستند که بر اساس پیشرفت در صراط معنویت با نوعی ادراک شهودی دریافت می‌شوند.

    این‌ها را نقل نکردم تا از دل آن ها احکامی برای روایت و روایتگری دینی بیرون بکشم. بحث من این است که ما کمتر به الگوها، تصاویر، بن مایه‌ها و مضامین خود رجوع کرده‌ایم تا شاید بتوانیم با تأمل در آن ها به مسائل و پرسش هایی که این روزها درباره هنر و سینمای دینی پیش می‌آید، پاسخ دهیم. حتی تأمل در اسفار صدرایی، ‌ای بسا راهگشا باشد. می‌کوشم شما را وارد میدان چالش‌هایی کنم که برای آینده این مباحث مفید است. چون از خودم کاری بر نمی‌آید، شما را به میدان می‌کشم!

    در روایاتِ اسطوره‌ای یا قصص قرآنی، زمان هم خطی است و هم دوری (دایره ای)؛ سیر خط زمان همان سیر تقویمی و تاریخی است و از دل آن، روایت‌های تاریخی بیرون می‌آیند. وقتی از تاریخ انبیا سخن می‌گوییم سیری را در نظر داریم که شروع و پایانی دارد، تقدم و تأخری دارد. دینی از پی دین دیگر می‌آید و... اما از جهت دیگر قصص انبیا دوری است. عرصه تاریخ و زندگی، محل وقوع مکرر آن ها است. و این امر شامل تاریخ مقدس نیز می‌شود

    عاشورا از جهتی یگانه و منحصر به فرد است. رویدادی است بی همتا در بر هه‌ای یگانه از تاریخ؛ اما ببینید که تاریخ کشور ما و تاریخ شیعه از رویدادهایی که منشأ فکری و عقیدتی آن ها عاشورا و رویدادهای کربلا بوده سرشار است. هر یک از ما در عرصه زندگی، مکرر درگیر تصمیم ها و موقعیت های پیامبرانه هستیم. نه این که پیامبری کنیم یا خود را هم شأن آنها بدانیم، نه، منظور این است که ما درگیر انتخاب‌هایی می‌شویم که وقتی می‌اندیشیم چه تصمیمی باید گرفت، خود را در موقعیتی می‌یابیم که برای نمونه حضرت ابراهیم در سطحی بسیار بالاتر درگیر آن بوده است. در این جا تصمیم پیامبر نه فقط الگوست بلکه می‌تواند تکرار شود. حال با ماست که دست به کدام انتخاب بزنیم. اگر گزینش ما پیامبرانه باشد، ما واقعاً ابراهیمی هستیم. نشان داده‌ایم که فرهنگ دینی در ما زنده است و عمل می‌کند. مجموعه‌ای از محفوظات نیست که به درد این یا آن مسابقه تلویزیونی بخورد. صرفاً دانشی نیست که به كار جایگاه دانشگاهی ما بیاید یا افتخار تألیف کتابی را نصیب ما کند.