اشعاری در وصف بهار از فریدون مشیری

شروع موضوع توسط Nazanin ‏31/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    10e13174cbb572f56cd64b59abafc8b2.jpg

    گل امید
    هوا هوای بهار است و باده باده ء ناب
    به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب


    در این پیاله ندانم چه ریختی ، پیداست
    که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب


    فرشته روی من ، ای آفتاب صبح بهار
    مرا به جامی از این آب آتشین دریاب


    به جام هستی ما ، ای شراب عشق بجوش
    به بزم ساده ما ، ای چراغ ماه بتاب


    گل امید من امشب شکفته در بر من
    بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب


    مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
    بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب



    66f904fadf82e65a346770de4dfafab1.jpg

    اشعار بهار از فریدون مشیری



    بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک

    شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
    آسمان آبی و ابری سپید


    برگ های سبز بید
    عطر نرگس رقص باد

    نغمه ء شوق پرستو های شاد


    خلوت گرم کبوتر های مست....

    نرم نرمک میرسد اینک بهار
    خوش به حال روزگار


    خوش به حال چشمه ها و دشت ها
    خوش به حال دانه ها و سبزه ها

    خوش به حال غنچه های نیمه باز


    خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز

    خوش به حال جام لبریز از شراب
    خوش به حال آفتاب