محنت بسیار (ایرج میرزا)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏31/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    f02f6044e6e745c3dd4e76f390c15d74.jpg

    عاشقي محنت بسيار كشيد

    تا لب دجله به معشوقه رسيد

    نا شده از گل رويش سيراب

    كه فلك دسته گلي داد به اب

    نازنين چشم به شط دوخته بود

    فارغ از عاشق دلسوخته بود

    ديد در روي شط ايد به شتاب

    نو گلي چون گل رويش شاداب

    خواست كازاد كند از بندش

    اسم گل برد در اب افكندش

    خوانده بود اين مثل ان مايه ناز

    كه نكويي كن ودر اب انداز

    گفت به به چه گل زيباييست

    لایق دست چو من رعنایی است

    حيف ازون گل كه برد اب او را

    كند از منظره ناياب او را

    گفت رو تا كه زهجرم برهي

    نام بي مهري بر من ننهي

    مورد نيكي خواصت كردم

    از غم خويش خلاصت كردم

    باري ان عاشق بيچاره چو بط

    دل بدريا زد وافتاد به شط

    ديد ابيست گوارا ودرشت

    بنشاط امد ودست از جان شست

    دست پايي زد وگل را بربود

    سوي دلدارش پرتاب نمود

    گفت كاي افت جان سنبل تو

    ما كه رفتيم بگير اين گل تو

    بكنش زيب سر اي دلبر من

    ياد ابي كه گذشت از سر من

    جز براي دل من بوش مكن

    عاشق خويش فراموش نكن

    خود ندانست مگر عاشق ما

    كه زخوبان نتوان خواست وفا

    عاشقان گر همه را اب برد

    خوب رويان همه را خواب برد