چرا از مرگ می ترسید / فریدون مشیری

شروع موضوع توسط Nazanin ‏30/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    e43beab66ad2b8baf291562a61eba706.jpg

    چرا از مرگ می ترسید
    چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید



    مپندارید بوم نا امیدی باز
    به بام خاطر من می کند پرواز

    مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است


    مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
    بهشت جاودان آن جاست
    جهان آنجا و جان آنجاست...


    نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
    نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
    جهان آرام و جان آرام



    زمان در خواب بی فرجام
    خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
    سر از بالین اندوه گران خویش بردارید



    در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
    در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
    جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید



    که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
    همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید



    چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
    چرا از مرگ می ترسید!