شعری زیبای از ابوالحسن ورزی

شروع موضوع توسط Nazanin ‏30/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    78a5446d90e83b2aee02101ea12e433c.jpg

    ابوالحسن ورزی، فرزند حسین فلاح زاده سال (۱۲۹۳ ه.ش) در تهران متولد شد .ابوالحسن ورزی پس از تحصیلات ابتدائی وارد دانشکده حقوق شدو در رشته قضائی موفق به اخذ درجه لیسانس شد. مدتی در وزارت دادگستری خدمت می‌کرد و سالها در سمتهای مختلف بود، او نیز در وزارت دارائی خدمت کرده و وی از غزلسرایان بنام معاصر است.
    وی در ۱۳۷۳ خورشیدی درگذشت.


    در دلم یادی از آن رخسار زیبا مانده است

    پرتوی از او در این آیینه پیدا مانده است

    هیچ دانی چیست این سرخی که در چشم منست؟؟

    آتشی کز کاروان اشک بر جا مانده است

    در نگاه گاهگاهت شعله ای دید از هوس

    گر به چشم حسرتم برق تمنا مانده است

    سایه ای بر جویبار اشک غلتان منست

    آنچه در این باغ، از آن سرو بالا مانده است

    از بهار بی نشان عشق من دارد نشان

    آن گل تنها که در دامان صحرا مانده است

    روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ

    دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است

    همچو سیلاب بهاران دور شیدایی گذشت

    وز گذشت او همین آشوب و غوغا مانده است

    گر ز رسوایی گریزی، من خود این گویم که نیست

    دیگری جز من که در این شهر، رسوا مانده است؟

    جز دل خلوت گزین من کجا آید بدست

    آنکه با صد همنشین پیوسته تنها مانده است