[attach] عشق تو می کشاندم شهر به شهر , کو به کو مهر تو می دواندم پهنه به پهنه ، سو به سو سیل سرشک و خون دل ، از دل و دیده شد روان قطره به قطره...
[attach] سرم دادی و سامانم ندادی به جز بخت پریشانم ندادی خدایا هرچه اشک اندر جهان بود به من دادی و دامانم ندادی چو شمع کاروان آواره ماندم...
[attach] تویی هم مصطفی و هم محمد تو را در آسمان نامند احمد تـو کانــون صفـــا مــــرد یقـینی تو عیـن رحمـه للعـالمینی تو اکـنـون شهــر...
[attach] دلم براي باغچه ميسوزد کسي به فکر گلها نيست کسي به فکرماهيها نيست کسي نميخواهد باور کند که باغچه دارد ميميرد که قلب باغچه در زير آفتاب...
[attach] رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هرکس مرا میبیند از دور میگوید: این روزها انگار حال و هوای دیگری...
[attach] شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت بگریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود...
[attach] کلماتی که به من خیره شدند رخت های روی بند ظرف های منتظر تا شستشو بوسه بر هم می زنند *** کفش های جفت شده بیرون در امتداد یک صدای...
[attach] کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو که مرا طاقت نادیدن...
[attach] سلام اي بي وفا،اي بي ترحم سلام اي خنجرحرفاي مردم سلام اي آشنابا رنگ خونم سلام اي دشمن زيباي جونم بازم نامه ميدم با سطر قرمز آخه...
[attach] تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و...
[attach] زلف معشوق کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن چنان چون عنبرین...
[attach] عيد فطر آمد كه ساقي عاشقان را جام داد عاشقان تشنه را از جام وحدت كام داد بعد چندي لب فروبستن ز اكل و شرب، دوست سفره اي گسترد از احسان...
[attach] قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟ از كجا وز كه خبر آوردي ؟ خوش خبر باشي ، اما ،اما گرد بام و در من بي ثمر مي گردي انتظار خبري نيست مرا نه...
[attach] همرهان رفتند و من از کاروان جا مانده ام وای من کز کاروان رفته بر جا مانده ام دوستان با صفا رفتند و من دربین خلق چون صفا و راستی مهجور...
[attach] عاشقي محنت بسيار كشيد تا لب دجله به معشوقه رسيد نا شده از گل رويش سيراب كه فلك دسته گلي داد به اب نازنين چشم به شط دوخته بود فارغ...
[attach] ترا کز نیکوان یاری نباشد مرا نزد تو مقداری نباشد نباشد دولت وصلت کسی را وگر باشد مرا باری نباشد ترا گر کار من دامن نگیرد ز بخت من...
[attach] سوي خود خوان يک رهم تا تحفه جان آرم تو را جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را از کدامين باغي اي مرغ سحر با من بگوي تا پيام طاير هم...
[attach] مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه. نوبت روز گشایش را در پی...
[attach] سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم فراموشت نمی کردم چرا کردی فراموشم؟ ز سردی های خاک تیره آغوشت چه می جوید چه بد دیدی ؟چه بد دیدی؟ ز...
[attach] دلبری دارم که در دل بیقراری میکند میکُشد هر روز جان و راز داری میکند نیست بیجا کانکه خورشید ازپیِ دیداراوست گرکه با شمعی چو من...
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.