سلام قبلا هم سوال پرسیده بودم.من28ساله هستم و 5سال هست ک ازدواج کردیم و یک دختر یکساله دارم.خانواده های ما از نظر فرهنگی و اقتصادی تفاوتهای زیادی باهم دارن و شاید عامل اصلی مشکلات ما و در نهایت سردی من هم از همینجا نشأت بگیره.وضع مالی همسرم خوب نیس و خانواده من خیلی حامیان میکنن اوایل من خیلی حرص میخوردم و سرکوفت میزدم اصلا موافق کمکتون نبودم.علاوه بر مشکلی ک مطرح کردم ب شدت نگران آینده بچم هستم. خانواده همسرم شهرستان هستن ک زیاد از تهران هم دور نیس من کلا از اول با رفت و آمد مشکل داشتم چون برام قابل تحمل نبود ک چند روز چه اونا بیان چه ما بریم.الانم ک با بچه سختترم شده برام و اونا هم همش اصرار به این رفت و آمد دارن چندبار باهاشون صحبت کردم که وضع ما خیلی مناسب مهمونی های چند روزه نیس اما ..... این دعواهای ما اوایل شاید بخاطر این بود ک نمیخواستم شوهرم ب کسی غیراز من توجه کنه یا چطور بگم شاید از علاقه زیاد بود اما حالا ب قدری سرد شدم ک حتی دعوایی هم ندارم فقط حرف نمی زنم شاید واقعا من مشکل دارم اما میدونین خانوادش از لحاظ مالی هیچ کمکی نکردم ب پسرش و تک حمایتهای پدرم نبود الان وضعمون خ بد بود حالا انگار تحمل اینکه خانواده شوهرم توقع رفت و آمد زیاد رو داشته باشن ندارم اگه فقط پدر و مادرش بودن خوب بود خواهر کوچکترش ک طلاق گرفته و خواهربزگتر و دامادشون و بچشون هم هستن درواقع هرجا بخوان برم باهم می رن نه فقط اینجا شوهرم هم میگفت اون اوایل نمیتونم بهش بگم شماها نیایین البته چون دامادشان خ ساپورتشون میکنه از لحاظ مالی نمیتونن بهش بگن.کلا خانواده ای هستن ک هیچی رو سخت نمیگیرن خ سعی کردم کنار بیام با این وضع اما نمیشه نمیتونم همین مسائل شاید از نظر شما پیش،پا افتاده باشن و حاشیه ای اما بحثهای زیاد دراین مورد یکی از عوامل سردی من ب همسرم و بهتر بگم متنفرم نسبت بهش شده در واقع فقط بخاطر بچه تحمل میکنم اما من نمیتونم تا ابد بمونم میدونم خانواده سنتی هستن و اعتقاد دارن به هر نحوی ک هست باید بمونم بخاطر بچه اما بچه توی محیط پر استرس و دعوا باشه آسیب پذیر تره نمیدونم چیکار کنم فقط میدونم نمیتونم ادامه بدم اگه امکانش هست راهنماییم کنین