کمک......من تنهام

249 بازدید
سوال شده خرداد 2, 1396 در ارتباط توسط بی نام
من یه دختر 18 ساله هستم مدرسه تیزهوشان درس میخونم دیگه سال آخرمه

ولی یه دوست درست حسابی ندارم

دوم دبیرستان که بودم بهترین دوستم ک از راهنمایی صمیمی بودیم یه دفعه باهام قطع رابطه کرد......هیچ وخت دلیلشو نفهمیدم

تا این که امسال از طریق دوستای مشترکمون یه جیزایی شنیدم

ولی یه دلیل کاملا بچگانه س ....اصن یه جور بهونه س

بعد از اون اتفاق سعی کردم کلا دوست صمیمی نداشته باشم......باهمه سلام علیک داشتم

تا اینکه با یکی از همکلاسیام گرم گرفتم خیلی دختر متفاوتی بود نسبت به دوست اولیم

و بگم ک تقریبا همه ی کلاس ازش متنفر بودن چون خیلی حرف میزد خیلیم لاف میزد.....ولی من برام مهم نبود .....فقط گوش می دادم ک از تنهایی در بیام

ولی معلوم شد اصن آدم جالبی نیس واسه دوستی پس خودم باش بهم زدم....هرچند تا همین امروزم زورش میاد ک منو از دست داده آخه میتونس خیلی از امتحاناشو راحت با کمک من پاس کنه...اینو چن بار ک از عقده فوران کرده بود دیدم

و سال سوم با یکی دیگه اشنا شدم کلا از راهنمایی میشناختمش ولی آدم کمرنگی بود تو زندگیم.....

دوستیمون تو سال سوم به اوج رسید طوری ک همه ی کلاس بمون حسودی میکردن آخه دوتامون شاگرد زرنگ بودیم

اینو صادقانه بگم من ازش زرنگ ترم ولی وختی همه ی تلاشمو میکنم.

کلا تو طول سال زیاد انرژی نمیزارم

خلاصه تا همین امسال ....یا بهتره بگم همین چن ماه پیش باهم دوست بودیم تا اینکه سر یه چیز الکی قهر کرد (در واقع من تو اون جریان باید دلخور می بودم ولی دست پیش گرفت ک پس نیوفته)......منم چن بار باش حرف زدم توضیح دادم ک رفتارت غیر منطقیه

ولی قبول نکرد هیچ بدترم شد

منم دیگه حاضر نیستم عزت نفسمو برای همیچن آدمی ک حتی حاضر نیس پیش خودش اعتراف کنه اشتباه کرده(بار اولشم نیس)کنار بزارم

ولی این موضوع خیلی ذهنمو مشغول کرده نمیزاره تمرکز کنم واس کنکورم...:(

بعد اولین قطع رابطه م با دوستم تو دوم دبیرستان اعتماد به نفسمو از دست دادم....همش به خودم شک دارم همش درگیرم

وسواس گرفتم اصن .....همش می ترسم دهنم بو بده پس تو جمع خیلی حرف نمیزنم.....میترسم بدنم بوی عرق بده واس همین کسیو بغل نمیکنم.....بغل کردن و اینچیزا تو دخترا نشونه ی صمیمیته من با این کارم یه آدم افاده ای به نظر میام....

بعد از آخرین قطع رابطه م ینی همین دو ماه پیش دوستای دیگه م خیلی مهربون تر شدن ولی من از ترحمشون متنفرم

خیلی تو جمع احساس تنهایی میکنم

چون از شانس گند ما طرف تقریبا همه ی مدرسه رو میشناسه با همه (حتی کادر مدرسه)صمیمیه

هروخت به اینا فکر میکنم احساس میکنم یه مشکلی دارم.....

آخه چرا بهترین آدمایی ک میشناسم یه دفه میرن....

بابام میگه بخاطر اینه ک همه زورشون میاد و بهت حسودی میکنن.....باور اینکه مشکلی تو من هس برام آسون تره تا این دلیل آخه مگه آدم چقد میتونه پست باشه

من تو دوستیم هیچی کم نمیزاشتم.....چیکار کردم که لایق همچین تنهایی مضخرفی هستم؟؟؟؟

میدونم دم آخری دارم زیادی اهمیت میدم با همچین چیزایی ولی اگه دانشگاهم همین بساط بود چی؟

اصن بلد نیستم چجوری اهمیت ندم....

میشه یکی بم یاد بده؟
دارای دیدگاه تیر 6, 1396 توسط Basic
جوان گرامی مشکلتان حل شده یا هنوز ذهن تان دیر این موضوع های مطرح شده تان است ؟؟

اگر حل نشده ، اطلاع دهید تا توضیح دهیم.



آرزوی موفقیت و آرامش درون برای تمام جوامان...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...