پشیمانی از گذشته

319 بازدید
سوال شده اسفند 16, 1395 در ازدواج و طلاق توسط بی نام
با سلام . من 29 سالمه و شوهرم 28 سال. 1 سال قبل از ازدواج من با همسرم آشنا شدم و از طریق یکی از دوستان خیلی صمیمی خودم که دختر خاله همسرم می شد این ارتباط بیشتر شد تا این که به من پیشنهاد ازدواج دادند. رابطه ما حدود یک سال طول کشید .و طبق برنامه ریزی که کرده بودیم قرار بود اردیبهشت بیان خواستگاری که به دلایل مختلف عقب افتاد . در طول این مدت پسر خاله ی خود من فوت کرد . من با پسر خاله م خیلی صمیمی بودم مثل داداش بود واسم . شک زیادی بهم وارد شد بعد از اون ماجرا. و در شرایط خیلی بد روحی رای من و خانوادم مراسم های ما برگزار شد . البته این رو هم بگم که یه نامزدی ساده و یه عقد ساده داشتیم و بعدش هم رفتیم مسافرت و اومدیم سر خونه زندگی خودمون . بماند که در طول این ماجرا چقد دعوا و اختلاف نظر داشتیم سر گرفتن مراسم . من دوست داشتم مراسم داشته باشم ولی از طرفی شرایط روحی خوانوادم این اجازه رو بهم نمی داد .

خلاصه ما توی این شرایط روحی زندگیمون رو شروع کردیم . چند ماه بعد از ازدواجمون یه دعوای بزرگ خانودگی توی خانواده ی همسرم به وجود اومد طوری که باعث شد مادر شوهر و پدرشوهرم جدا از هم زندگی کنن. دعوا و مشکلات اونها اینقدر بزرگ بود که خیلی از این مشکلات وارد زندگی ما هم شد . . این مسئه یک شک خیلی بزرگ بود واسه من . چون اصلا خانواده ی پدری من هیچ مشکلی با هم ندارن و اصلا روابط خوانوادهی من این طوری نیست و خیلی با هم خوبن .

و همسرم هم در این ماجرای مشکلات خوانوادی خودش کارش رو ول کرد و بیکار شد . کاری با درامد خیلی کم ماهی 200 هزار رو شروع کرد. (همسرم مهندس عمران و تو پروژه سد سازی کار می کرد با درامد 3 میلیون در ماه).قبول کردن این مسئله هم برای من خیلی سخت بود . طوری که ما مجبور شدیم تمام طلا ها و پسانداز های قبلی من رو برای دادن وام و اجاره خونه بفروشیم .

حالا با وجود تمام ایم مشکلات مشکلی اساسی ما اینه که من دچار یه نوع افسردگی شدم جوری که مراسم ازدواج هر کسی که میریم تا چند روز بعد از اون کلا دعوا داریم که چرا ما اون موقعه اجازه دادیم کسی برای ما تصیمیم بگیره و ما هیچ مراسمی نداشتیم .

مسئله بعدی دخالت های خیلی زیاد فامیل های همسرم هست که هر چند وخت یکبار یه دروغ سرهم می کنند که به گوش همسرم می رسونن و می گن که من گفتم ! و سر این حرف ها تا حالا چند بار دعوامون شده .

همسرم رو دوست دارم ولی واقعا از این مشکلات خسته شدم و واقعا نی دونم باید چکار کنم .
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...