خستگی از زندگی

143 بازدید
سوال شده بهمن 9, 1395 در اختلالات روانی توسط fatemeh
سلام
من دختری۱۲ و یا تقریبا۱۳ ساله هستم
یه مشکل خاص دارم
من از کوچیکی دختر کمرو و خجالتی بودم انقدر کم رو که روم نمیشد حتی سلام هم بکنم در طی مدت ها من یکم خجالتی بودنم کاهش یافت اما باید بگم که علاوه بر خجالتی بودنم خیلی زود گریم میگیره انقدر تو انترنت گشتم تا کمرو بودنم رو بر طرف کنم همش هم برای این بود که از تنهایی خلاص شم پرو شدم ولی فقط پیش خانواده و دوستان ولی پیش اقوام و ..... نه اونا هنوز فکر میکنن من کمروهم
از اینا بگزریم پرو بودنم مشکل منو حل کرد ولی نه اون طور که دوست داشتم مثلا من انقدر تنها بودم و حتی یه دوست هم نداشتم چند تا دوست پیدا کردم  اما باعث شد بعضیا پشت سرم حرف بزنن این حرفا بگوشم رسید کلا این حرفا نظرمو عوض کرد تصمیم گرفتم همون دختر قبلی باشم و اونقدر ها هم پر رو نباشم و زبون دراز نباشم خودم تصمیم گرفتم با اون دختر ها نگردم تصمیم گرفتم تنها باشم اما با کسایی که درسشون خوب نیست نگردم کسایی که باعث پس رفتم بشن دنبال کسایی هستم که باعث پیشرفتم بشن دقیقا همین کار رو هم کردم اما...
اما وقتی به گذشتم فکر میکنم چقدر تنها بودم، چقدر شبا گریه میکردم، چقدر زجر کشیدم، چقدر درد کشیدم  
وقتی که میرم اینستا یا اینترنت یه متن غمگین بخونم همه ی متنهای غمگینشو میخونم چون وقعا بعضیا شون حرف دل قبل از دل تکونی من بود اما هنوز به عش قدیم میخونمش
و دنبال متن غمگینم
به این میگن شکست عاطفی
خیلی سخته که مشکلت حل شده باشه و هنوز غم دیروز رو بخوری آهنگ غمگین گوش میدم در صورتی که حرف دلم نیست چنان غمگین شدم که دوستام هم بهم شک کردن که شاید عاشق باش اما در واقعیت همچین چیزی وجود نداره
من چون ریاضیم خوبه دبیر ریاضیمون بهمون میگه با ضعیفا کار کن منم باهاشون کار میکنم کل ضعیفای کلاس با من دارن خودمو ازشون دور کردم و تنهایی رو برگزیدم که باعث شد چند دوست درس خون پیدا کنم
اما هنوز رنج قدیم نمیخوام گذشته ام رو فراموش کنم
اما نمیخوام که اذیتم کنه
دیگه بهشون فکر نمیکنم اما تا میرم مجازی یه متن غمناک میبینم بخاطر گذشته ام گریه میکنم

من دوستان زیادی دارم همشون رو هم دوست دارن اما هیچکدومشون دوست صمیمی من نیستن

احساس پوچی میکنم فکر میکنم افسرده شدم

تنهام بیش از اندازه از افسردگی متنفرم تلخه با این سن کمم افسردگی رو هم تجربه کردم
یه چند وقته خیلی ساکتم و کمال حرف زدن با کسی رو ندارم

هرکی چند دقیقه باهام باشه بعدش ازم خسته میشه تنهام میزاره

کلا تو دنیای خودم گمم
چیکار کنم راهنمایی کنید پلیز
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...