چرا بهم حسادت میکنند؟

6,992 بازدید
سوال شده تیر 25, 1395 در ارتباط توسط نفیسه
باسلام دختری ۲۱ساله ودانشجوهستم.مشکلم اینه که نمیدونم چراباهرکس دوست میشم بعدیه مدت که ازآشناییمون میگذره طرف شروع به حسادت میکنه.اینوازتغییررفتاروحرفاش متوجه میشم.دوساله دانشگاه یه شهردیگه قبول شدم ورفتم خوابگاه.بعدیه مدت چندتادوست پیداکردم وباهم کلاسی هاوهم اتاقیام صمیمی ترشدم.اوایل که زیادشناختی ازهم نداشتیم رفتارشون معمولی بودولی هرچی باهم صمیمی ترمیشیم احساس میکنم بیشتربهم حسودی میکنن.توی اتاقمون۱۲نفریم وبیشترشون همینطورن. من نامزدی دارم که هنوز رسمی نشده ودوست محسوب میشیم.طی این دوسال همیشه رفتوبرگشتم باهمراهی اونه بااینکه مسافت زیاده ومن راضی به زحمتش نیستم ولی میگه نمیخوام احساس تنهایی کنی وهمیشه کنارمه.اول هفته میرم وآخرهفته برمیگردم ولی بازم طاقت نمیاره و وسط هفته برای دیدنم این مسافت زیادومیاد غافلگیرم میکنه،بامناسبت وبی مناسبت برام هدیه و گل میگیره وهرکاری برای خوشحالیم میکنه،مدام باهم درارتباطیم وهمه جاصحبت ماست.اون عاشقانه وصمیمانه حمایتم میکنه ومنم عاشقشم ودوستای من شاهدتمام این عاشقانه هاهستند.واحساس میکنم دیدن رابطه ی خوب ماورفتارهای سرشارازعشقومحبت نامزدم بیشترحسادتشونوتحریک میکنه این درحالیه که یکی ازدوستام که چندماهه عقدکرده دراتاقمان۲۴ساعته شاهدرابطه منه ولی نامزدبی احساسی داره وحتی یه تماسم ازطرفش نداره ومیبینم که خبری ازهدیه و گل وبه اصطلاح نامزدبازی هم نیست تابحال یک بارهم به دیدنش نیامده وفقط دوستمه که بیتاب ودلتنگ نامزدش میشه.دوست دیگم هم عقدکرده ولی اونم  همینطوره.همه بهم میگن چرا دوست پسرتوانقدردیوونته وخلاصه دربین دوستام جوبدی به وجوداومده چون هرکدوم به نوعی نامزدمنوباشوهریادوست پسراشون مقایسه میکنن،جبهه گیری میکنن،تیکه‌ وکنایه میزنن،حسادت میکنن ورفتارهای بدی بامن پیداکردن.من سعی میکنم ازنامزدم حرف نزنم وجلب توجه نکنم هیه هاشوبه  دوستام نشون نمیدم وسعی میکنم پنهان کاری کنم که کمترسرزبونشون باشم و به هیچ عنوان فخرفروشی نمیکنم ولی فایده ای نداره.میدونم که این دوستانقشی درآینده من ندارن که نگران برخوردشون باشم چیزی که منونگران میکنه اینه که من جاهای دیگه هم دچار این حسادت هامیشم  وحتی قبلاهم که نامزدی درکارنبودبه خانوادم،نمراتم،وهرچیزی که فکرشوکنیدحسادت میکنن وبه هرحال روابط اجتماعیم تحت تاثیره واینکه درمقابلم جبهه گیری میشه آزارم میده جدیدا به این نتیجه رسیدم که آدم حسادت برانگیزیم مادرم میگه اونم همیشه دچاراین مشکل بوده وکلاتوی فامیلم همه جاازخانواده ماتعریف وتمجیدمیکنن واین باعث حسادت خیلی هاشده.آیامنم که باعث حسادت دیگران میشم؟مشکل ازمنه؟منکه خیلی خاکی وخودمونی برخوردمیکنم واصلااهل فخرفروشی یاافاده ای نیستم.چه بایدبکنم؟
دارای دیدگاه تیر 28, 1395 توسط سحر
سلام عزیزم سعی کن بی تفاوت باشی .هر چی بیشتر اهمیت بدی بد تر میشه. تو ایرادی نداری حس میکنم اونا با تو مشکلی ندارن دوست دارن رابطه ای  مثل تو داشته باشن اینه که اذیتشون میکنه.
دارای دیدگاه تیر 30, 1395 توسط بی نام
باسلام به شما
دوست عزیز یکی از مهمترین عواملی که موجب ایجاد حسادت اطرافیان به ما میشود،تعریف و تمجیدها و رفتارهای خودمان است،سعی کنید تا جایی که ممکن است درمورد نامزدتان صحبت نکنید،یا کارهایی را که نامزد شما انجام میدهد و به نظرتان میرسد که شوهر یا نامزد بقیه چنین برخوردی ندارند را به هیچ عنوان برای هیچ کدام از دوستانتان بازگو نکنید،و به طورکلی اینرا بدانید که این جزئ یکی از خصوصیات اخلاقی خانوم ها و حتی اقایان هم هست،اما خانم ها به خصوص نسبت به مسائل احساسی حساسیت بیشتری دا رند،پس اگر میخواهید از حسادت اطرافیان درامان باشید اصلا اصلا در مورد مسائل احساسی و شخصی خود باکسی صحبت نکنید،و خیلی خیلی معمولی برخورد کنید ،نه خوبش را بگویید و نه بدش را.
دارای دیدگاه آذر 8, 1396 توسط بی نام
سلام متاسفانه دوستان منم بعد ی مدت شروع ب حسادت میکنن من هیچی ندارم از اونا هم بیچاره ترم و این سبب سردرگمی خودم نسبت ب رفتاراشون شده من ی کار الکی دارم ک با چنگ و دندونم نگهش داشتم دلیلی برای حسادتشون پیدا نمیکنم

3 پاسخ

پاسخ داده شده مرداد 2, 1395 توسط نازی قنبری
سلام
دوست عزیز،یک سوال?لطفا خوب فکر کنید و در صورت تمایل صادقانه پاسخ دهید,ایا خود شما فرد حسودی هستید?کجاها و در چه شرایطی حسادت کردید موارد را برای خود مرور کنید.
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دارای دیدگاه مرداد 7, 1395 توسط نفیسه
به نظرم من آدم حسودی نیستم.یادم نمیادتابه حال به کسی حسودی کرده باشم.البته پیش اومده که چیزی درکسی ببینم که تودلم بگم خوش بحالش.ولی بعدسریعابخودم میگم شایداون اینوداره ولی منم خیلی چیزادارم که بایدخداروشکرکنم.درهمین حد.هیچ وقت نشده دراثرحسادت به کسی سعی کنم بهش تیکه بندازم یاآزارش بدم یابدشو بخوام یابخوام بهش اثبات کنم ازش بهترم.فک نمیکنم این حسادت باشه. به نظرم آدم حسودداشته های خودشونمیبینه وبخاطرکمبودهای خودش سعی درتخریب شخصیت دیگران داره ولی من هیچوقت اینجوری نبودم.
فقط از اینکه من بافروتنی بایکسری افرادبرخوردمیکنم ولی اونانه تنهاقدرنمیدونن بلکه برام به قول معروف شاخم میشن واقعاحرصم میگیره تاجایی که بدم میادازشون واحساس میکنم مشکل ازمنه که مقابله نمیکنم شایدبایدجواب رفتاراشونومثل خودشون بدم.نمیدونم...
پاسخ داده شده مرداد 13, 1395 توسط نازی قنبری
سلام دوباره
ممنون از توجهتون،دوست عزیز گاهی انسانها انطور که باید خودشان را قبول ندارند از اعماق وجود از خودشان راضی نیستند ،به همین دلیل شاید در ظاهر ،این خلا را نشان ندهند ،اما بطور ناهشیار سعی می کنند برتری خود را نشان دهند ،بکی از راههای نشان دادن برتری ،این است که فکر می کنند دیگری به انها حسادت می کنند،(چون حتما باید برتر باشم که بهم حسادت هم بشه)،و اینرو بطور ناخواسته و ناهشیار در رفتارهای خود نشان می دهند.و همین رفتارها ی ناخواسته ممکن است حسادت بیشتری را برانگیزد!!!
یکبار متنی را که نوشته اید با توجه کامل بخوانید ،ایا پیام (برتری)نمی دهد?!
از این پس به جای تمرکز بر روی اینکه چرا به من حسادت می کنند ،به این نکته تمرکز کنید که چرا من فکر می کنم که به من حسادت می کنند?
حالا با این فکر ،کنترل تو دست شماست ،اما در غیر اینصورت کنترل در دست تمام افرادی است که با شما در ارتباطند و این یعنی ارتباطهای ناموثر و عدم ناخشنودی در زندگی!
(البته  دوست عزیز من شناخت کافی از شما ندارم،و این نکته را بصورت کلی عرض کردم،شاید مفید واقع گردد.)
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دارای دیدگاه مرداد 17, 1395 توسط نفیسه
سلام.ممنونم از راهنمایی تون.متنی که نوشتم خوندم.بله شایداینطوربرداشت بشه که پیام برتری میده وخواستم ازخودم تعریف کنم ولی بیشتر سعی کردم شرایطی که برام وجودداشته تعریف کنم همین
البته متوجه شدم توضیحاتی که راجع به نامزدم دادم پیام برتری میده ولی واقعیتوگفتم بدون اینکه بخوام اغراق کنم.تعریفایی که کردم برای این بود که بگم چنین مواردی برای حسادت وجودداره واطرافم کسانی هستن که یک سری ویژگی های زندگی منوندارن.هدفم فقط توصیف شرایط خودم ودوستام بود.
فرمودید شخصی که میل به برتری داره فکرمیکنه چون برتره بایدبهش حسادت هم بشه،من فکرنمیکنم بهم حسادت میشه،حدس میزنم. درسته که این سوالوپرسیدم ازشماولی دراصل بایدبگم نمیدونم این چه رفتاریه که بامن میشه نمیدونم اسمش حسادت هس یاچیزه دیگس یعنی تاکیدی ندارم روی اینکه یه عده بمن حسادت میکنن درواقع بایداین سوالو بپرسم که اسم رفتاری که بامن میشه چیه وچه برخوردی بکنم؟؟؟؟
مثلا من معمولاسالادوسبزیجات میبرم خوابگاه،هربارکه توی اتاقمون سرسفره میشینیم شروع میکنن درموردغذاهای من اظهارنظرکردن:
_ خوش بحالت اینارو کی برات گذاشته
_توهمیشه باغذات سالادوسبزیجات میاری نکنه اینام نامزدت میخره برات
_آره باباخداشانس بده حالاخوبه هنوز شوهرت نشده اینقدرهواتوداره
_کوفتت بشه
بعدیه سری دیگ شروع میکن تعریف ازخودشون که سبزی وسالادنمیخورن وخیلی هم سالمن ومن عقل ندارم که پول میدم واس سبزیجات.یامثلا یه لباس جدیدکه میپوشم میگن:
_کی برات خریده؟
_چرا توونامزدت انقدپول خرج میکنید
_نه باباکی گفته ایناگرونه اینارو کنارخیابون ریختن به دردنمیخوره
_خوبه ولی به هیکل تونمیاد به من میاد
یایه روزکه نامزدم منومیرسونه میگن:
_ماشین جدیدخریده؟
_چرا فلان ماشینونخریده؟
_لابدباباش براش خریده وگرنه پول ازکجابیارن جوونا اگه سالم باشن پول ماشین ندارن
_آره باباالان شوهرمن که پول حلال درمیاره بیچاره پولش به اینکارانمیرسه که
_ آدم اگه عقل وشعورداشته باشه الان ماشین نمیخره پولشوجای دیگ میذاره
خلاصه سرهرچیزه کوچیک و بی اهمیتی یا کاملا شخصی نظرمیدن که این مثالامودبانه تریناش بود وانقدزخم زبون،کنایه وتوهین مستقیم وغیرمستقیم میکنن که نه تنهامن،این حرفاروهرکس بشنوه همین برداشتومیکنه.حالامن نمیدونم اینکه همیشه باحرفاشون به من حمله میارن اسمش حسادته یاهرچی که هس آزاردهندس.اگه توی نوشته اولم گفتم حسادته بخاطرتلقینایه دیگرانم هست ازبس دوستای دیگم بهم میگن:«ولشون کن ازحسودیشونه این حرفوبهت میزنن،بهت حسودی میکنن چون خودشون ندارن و...»
شاید حسادت نیس هرچیزی هست من احساس میکنم برام گنگه ونمیدونم چه عکس العملی مقابلشون داشته باشم.وهمینطورکه گفتم فقط من این فکرونمیکنم که بهم حسادت میشه بلکه بقیه هم اینوبارهاگفتن.اینم بگم که من دوستای خوبم دارم که همچنان صمیمیت بینمون حفظ شده ولی خب تعدادزیادی هم هستن که این مشکلاتوباهاشون دارم.یه نکته دیگه اینکه من قبل از اینکه برم خوابگاه کمتراین مشکلاتوداشتم یعنی زیادازین حرفا نشنیده بودم.بیشترتعریف وتمجیدبود الان احساس میکنم به یه مهارتی برای تعامل با اینجور افراد نیازدارم که بلدش نیستم.مثلا مامانم میگه خوب شد رفتی خوابگاه  برخوردای مختلفوببینی که برای آیندت وبرخوردبا اقوام شوهرت تجربه کسب کنی.به نظرم حرفش درسته من کلاوقتی کسی به چالش بکشم نمیدونم چطوربرخوردکنم.اگرمیشه راهنماییم کنید من چطور بفهمم این مشکلات بخاطرهمون میل به برتری هست که شمافرمودین یانه؟(هرچندخودم فکرنمیکنم اینطورباشه) واگه اینطوره این میل رو چطوربایدکنترل کرد؟واگه مشکلم این نیست(میل به برتربودن) و بیشتر به همون مهارتی که گفتم نیازدارم چطور به دستش بیارم؟کتابی مطلبی هست که بتونم یادبگیرم؟(البته مراجعه به مشاوردربرنامم هست وحتما اینکارومیکنم)
پاسخ داده شده شهریور 9, 1395 توسط نازی قنبری
سلامی دوباره
دوست عزیز ،بابت تاخیر در پاسخ از شما پوزش می خواهم،اینکه مراجعه به مشاور در برنامتون هست خیلی عالیه و امیدوارم به احساسات خوشایندی دست یابید.
 در جلسات مشاوره و روان درمانی به احتمال زیاد به پاسخ سوالات خود خواهید رسید.
به این نکته توجه داشته باشیدکه قرار نیست همه انسانها به ویژگیها و شرایط مثبت ما ،واکنش  مثبت نشان دهند و همچنین قرار نیست تا ما پاسخ تمام رفتارها را بدهیم یا با هرکسی چالش کنیم ،گاهی باید به سادگی و راحتی گذشت و رفت،و اگر نتوانیم پس حتما چیزی در وجود ما هست که باعث ازرده شدنمان می شود.
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...