با سلام و عرض خسته نباشید. من سومین فرزند (دختر) یک خانواده ی چهار فرزنده دارای 30 سال سن و با مدرک فوق لیسانس می باشم. پدر من 18 سال قبل ازدواج مجدد داشتن و تقریبا میشه گفت که ما رو ترک کردن به طوری که در ماه دو تا سه بار هر بار به مدت یک یا حداکثر سه روز به ما سر میزنن. ایشون به شدت کنترل گر هستن و دوست دارن که اختیار همه چیز در دست خودشون باشه حتی با اینکه حضور بسیار کمی در منزل ما دارند. زمانی که پدرم ازدواج مجدد کردند ما به ترتیب 18(پسر-در حال حاضر متاهل)، 16(پسر-در حال حاضر مجرد)، 12(دختر-در حال حاضر مجرد) و 10(دختر-در حال حاضر مجرد) ساله بودیم و با توجه به اینکه مادرم خودشون نامادری داشتن هیچ پشتیبانی ای از طرف خونواده ی پدری شون دریافت نکردن و با نظر مادرم، ما در همون شهری که دور از اقوام پدر و مادرمه به زندگی ادامه دادیم. در تمام این سالها مادرم به خاطر فراموشی رنج این مساله به کار پناه بردند تا علاوه بر تسکین موقت دردشون معاش خونواده رو هم تامین کنن و ما تحصیل کنیم و از نظر تحصیلی تا حد نسبی ای موفق باشیم به طوری که سه نفر از ما لیسانس و دو نفر ما در حال حاضر دارای مدرک فوق لیسانس هستیم.
من خشم زیادی از عمل پدرم داشته و دارم چرا که در تمام فامیل با این کارشون ما رو سرخورده و به نحوی انگشت نما کردن. اغلب اوقات اقوام در این خصوص اظهار نظر و به نحوی با ما رفتار میکردند که انگار ما مقصر ازدواج مجدد پدرم هستیم! از طرف دیگه من همچنین از اینکه مادرم هرگز دنبال احقاق حقوقشون نرفتن از مادرم خیلی ناراحت هستم و این نحوه ی برخورد مادرم با مسائل مهم باز هم ادامه داشته و در روند مسائل مهم بعدی در زندگیشون هم به راحتی از حقشون چشم پوشی میکنند. در این شرایط، من به سختی میتونم بپذیرم که دیگران برای مادرم تصمیم بگیرن و ایشون هرگز هیچگونه نقش فعالی در روند تصمیمات مهم زندگیشون نداشته باشن. برای نمونه ایشون پس از فوت پدربزرگم هم به راحتی از حق سهم الارث خودشون کنار کشیدن و با قبول شرایط کاملا ناعادلانه ای که اقوام درجه یکشون به نحوی به ایشون تحمیل کردند، به سادگی بدون انجام هیچ گونه مشاوره حقوقی تنها با گفتن اینکه هیچ کاری نمیشد کرد، باز هم از حق خودشون گذشتن.
نگرانی من از ادامه دادن این رفتار مادرم در قبال حقوق خودشون و سایر اعضای خونواده است. به نحوی که تا حدود زیادی میشه گفت مهمترین تصمیمات زندگیشون در قبال تعیین مکان زندگی (که آیا به شهر خودشون برگردن یا در همین شهر بمونن)، فروش یا عدم فروش ملک یا باغ و ... به شدت متاثر از یکی از برادرانم است و البته ایشون نه به طور مستقیم، بلکه غیر مستقیم از طریق قهر یا ابراز ناراحتی یا گاهی خشم پنهان یا تهدید به اینکه اگر چنین کنی من چنان میکنم و بدون هیچ گونه استدلالی در جهت نفع یا ضرر اقتصادی برای تصمیم مادرم، تا حد زیادی بر تصمیم گیری مادر موثر هستن.
به نظر شما آیا اصلا این ناراحتی من از رفتار مادرم قابل توجیه ست؟ یا باید سعی کنم بی تفاوت باشم و کاری به این مسائل نداشته باشم تا زمانی که مستقل بشم؟ از طرفی با توجه به اینکه در صورت مشاهده ی پایمال شدن حق خودم در کوتاه مدت یا وجود تبعات تصمیم گیریهای مادرم در دراز مدت، اگر سخنی از احقاق حق خودم به میان بیارم، روابط خواهر و برادری بین ما به کدروت و قهر و خشم و ناراحتی از طرف برادرم تبدیل میشه، آیا در مواقعی که احساس می کنم حقم داره پایمال میشه باید حرفی بزنم؟ یا نباید واکنشی نشون بدم؟
از لطف شما ممنونم