چگونه رابطه دوستی تخیرب شده را بازسازی کنیم؟

371 بازدید
سوال شده خرداد 28, 1395 در ارتباط توسط Friendship
با سلام و خسته نباشید،

پسر هیفده ساله ام و محصل ...

مشکلم اینه حدود یه هفته پیش با دوست صمیمیم (بهترین دوستم) درباره موضوعی جروبحثی به وجود اومد که تقریبا اون قبح دوستیمونو شکست و خیلی حرفایی زده شد(بیشتر از سمت اون) که خیلی ناراحت و دلسردم کرد، حدود یک و نیم سال بود که تقریبا دعوای این چنینی نداشتیم.

 با اینکه خیلی تلاش کردم که با گفتگو و آرامش اون موضوع رو حل کنم اما متاسفانه دوستم از اون دسته افرادیه که وقتی مشاجره ایی پیش میاد و اعصابش خورد میشه (که نمیدونم برای چی چون خودم خیلی رو صحبتم کنترل دارم اونموقع) همه چیو به هم میریزه و زیر پا میزاره انگار نه انگار که دوسته سه چهار سالمه!

منم رو این موضوع خیلی حساسم چون طوری برخورد میکنه انگار همین الان از سر کوچه باهام آشنا شده و هیچی بینمون نیست که پایبند باشه و تو رفتار و عصبانیتش تفاوت بزاره. و منم هرچی اینو بهش یادآوری میکردم، میگفت که "هرطور دوست داشته باشم حرف میزنم و رفتار میکنم و برای دیگران خودمو تغییر نمیدم" و حرفای نیش دار میزد و من اعصابم خورد تر میشد اما بازم خیلی کنترل کردم. خودش میدونه و میدونم آدم خودخواهیه اما این لجبازی پشت خودخواهیش تو جروبحثا خیلی بهم فشار میاره و عصبانیم میکنه (منم وقتی از کوره دربرم هیچی جلودارم نیس و تصمیمای اشتباه میگیرم اما این دفه کنترل کردم و سعی کردم منطقی پیش برم و موضورو حل کنم اما اون اینجور وقتا اصلا منطق نداره!)

اما خب اتفاق افتاد و موضوعی بود که هردومون مقصر بودیم اما من همونجا عذرخواهی کردم  و گفتم زودتر همو ببینیم و حل کنیم ولی با اینحال درآخر گفت که میخوام یه چندمدت دور باشم ازین قضایا ...

اون هرچی بیشتر زمان داشته باشه بهتر میشه اما من ... روو ذهنم یکسره فشار میاد و نمیتونم کاریو درست انجام بدم

روز سوم و چهارم قطع رابطه ازش خواستم که همو ببینیم و مشکلا رو رفع  کنیم اما مشکل داشت و واقعا نمیتونست

و روز پنجم که خواهش کردم گفت "نمیخوام ببینمت هنوز زمان میخوام تا دور باشم"

این حرفش انگار خیلی بهم آسیب زد و احساس خوردشدن بهم دست داد، من ازش خواهش کردم که بیا تمومش کنیم و سختمه و اینها اما اون با این حرفش منو دست به سر میکنه ... انگار بازیچه ام

واقعا دیگه به اندازه کافی پیش قدم شدم ! تصمیم گرفتم دیگه پا پیش نزارم و هرموقع تونست به غرورم احترام بزاره درباره ارتباط فکر میکنم ...

یجورایی به خودم بد و بی راه میگم: " کارایی براش کردی که برای هیچکس دیگه انجام ندادی انقد رفاقت گذاشتی و انقدر ارزش دادی بهش، حالا چی ؟ دلت شکسته  و اون حتی حاضر نیست این جو قهر رو تموم کنه و تو شاید اگه پیش نری ممکنه تا ماه ها اینطور بمونه چون اون حاضر نیست غرورشو زیر پا بزاره اما تو چه ارزش هایی که براش نزاشتی! قلبت شکست از بس که دستت بی نمک بود"

من یه وختایی مشکل روانشناسی داشتم و تقریبا افسردم و زودرنجم

چطور این وابستگی احساسی رو تموم کنم  و در آینده به کسی وابسته نشم !؟ (چون متاسفانه خیلی ازین جریان ضربه خوردم)

چرا باید این وابستگی و احساسم وجود داشته باشه که اینجوری خودمو کوچیک کنم اما اون کوتاه نیاد یه ذره!

آیا تلاش برای آرووم کردن خودم و بیخیال شدنم الان کار درستیه؟

و اینکه پس از درست شدن رابطمون چیکار کنم اون صمیمیت برگرده ؟ (چون یجورایی تو اوضاع صمیمیتمون این اتفاقات پیش اومد و همه چیو خراب کرد)

ممنون میشم نظرتونو بگید درباره این موضوع (ببخشید طولانی شد)

تشکر
دارای دیدگاه تیر 16, 1395 توسط Fateme
سلام چ جالب دقیقا منو صمیمی ترین دوستم ب همین مشکل بر خوردیمو الانم از هم جداییم
ما دوتا از خواهرم ب هم نزدیک تر بودیمو الان ....
دارای دیدگاه تیر 27, 1395 توسط Frienship
آره واقعن دیگه هیچ چیز حساب کتاب نداره و دیگه سعی میکنم حتی به چشامم اعتماد نکنم
(هرچند الان بهتر شدیم)
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...