اسکیزوفرنی

2,768 بازدید
سوال شده اردیبهشت 13, 1394 در اختلالات روانی توسط الناز
با عرض  سلام  خدمت  اساتید  محترم
خانم  32  ساله هستم  بعد  7  سال  تحمل یک  زندگی  سرد و  بدون  احساس  تازه  فهمیدم  شوهرم  بیماری  اسکیزوفرنی  داشته .  درواقع  علت  ازدواجش  فرار  از  این  بیماری  بوده .  ولی  در  عوض  من  قربانی  شدم . چکار  کنم.

3 پاسخ

پاسخ داده شده اردیبهشت 13, 1394 توسط ده باشیان
با سلام

ممنون که با ما همراه هستید.

با هیچ آزمونی به طور قطعی نمی توان گفت که فرد ی مبتلا به اسکیزوفرنی هست یا نه. بنابراین پزشکان با جمع آوری اطلاعات پزشکی، خانوادگی و روانی فرد می توانند این بیماری را  تشخیص دهید.چون برخی از علایم این بیماری می تواند در مصرف مواد مخدر، اختلال دو قطبی یا.. وجود داشته باشد لذا باید معاینات با دقت انجام شود و به فرد برچسب نزد.

در نهایت با فرض این مسئله  که همسر شما مبتلا است باید به این نکات توجه کنید که ابتلای او به این بیماری دست خودش نبوده بلکه مجموعه عوامل ژنتیکی، روانی، محیطی باعث این مشکل شده و اینکه اگر فرد مبتلا مورد حمایت  اعضا خانواده باشد، زندگی بهتری خواهد داشت.

همانطور که دکتر "جان نش" برنده جایزه نوبل، با حمایت های همسرش توانست سلامتیش را بازیابدو لذا این تصمیم بزرگ به شما باز می گردد که بمانی و ادامه دهید یا مسیر خود را در پیش گیرید؟!

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
پاسخ داده شده اردیبهشت 13, 1394 توسط qasdi
باسلام
در این زمینه توجه به چند نکته ضروری است :

1- فرد اسکیزوفرن باید از استرس به دور باشد و ازدواج، خود باعث ایجاد مسؤولیت و بالتبع ایجاد استرس می شود که می تواند عود بیماری و وارد کردن صدمه به بیمار و همسرش را به همراه داشته باشد.

2- لازمه ازدواجِ سالم، داشتنِ ارتباط است ولی افراد اسکیزوفرن از این بابت دچار مشکل هستند و به راحتی توانایی برقراری ارتباط را ندارند و این امر خود باعث کدورت و ایجاد ناراحتی در زندگی می شود.

3- در ازدواج انتظار می رود مرد عهده دار مسؤولیت باشد ولی از افراد اسکیزوفرن چنین انتظاری (حتی در جزئیاتی مانند خرید، نظافت و غیره) نمی توان داشت.

4- افرادی که با بیمار اسکیزوفرن زندگی می کنند از دو جهت باید همواره مراقب باشند؛ اول احتمال آسیب رسانی به اطرافیان به ویژه هنگام عود بیماری، دوم احتمال آسیب به خود و حتی خود کشی.

5- یکی از عوامل اصلی و مهم ایجاد کننده این بیماری، مسأله وراثت است. این بیماری چند ژنی است و هرچند نمی توان در زمان بارداری احتمال انتقال به نسل بعد را با قطعیت مشخص کرد، ولی می توان گفت احتمال انتقال این بیماری از بیماران اسکیزوفرن به نسل بعد حداقل 16-20 برابر افراد سالم می باشد. پس این بیماران نباید برای تکثیر نسل خود اصراری داشته باشند و بهتر است ترجیحاً کسی برای همسری آنان انتخاب شود که قابلیت فرزنددار شدن  را نداشته باشد.

در نهایت:

با توجه به لزوم فراهم کردن محیط آرام و  بدور از استرس برای این بیماران، لزوم صبر و شکیبایی اطرافیان و خستگی ناپذیری آنان، هزینه گزاف درمان این بیماران و...، پیشنهاد می شود: شخصی که قصد ازدواج با بیمار اسکیزوفرن را دارد، قبل از ازدواج، حتماً و حتماً از شرایط بیمار و این بیماری آگاهی پیدا کرده باشد. این مسأله به صلاح بیمار و همسر اوست. زیرا کسانی که با این موضوع درگیر نبوده اند شاید نتوانند به راحتی شرایط وحشتناک زندگی با فرد اسکیزوفرن را در درک و تصور کنند. اینکه فرد نداند همسرش اسکیزوفرن است و با او ازدواج کند و بعداً علائم بیماری را ببیند، قطعاً با فرضی که از ابتدا مطلع بوده و آگاهانه وارد زندگی شده، خیلی متفاوت است. زیرا کسی که با او غیر انسانی رفتار شده و تمام حقوق و آروزهایش پایمال شده، وقتی عدم همکاری و صداقت همسر بیمارش و خانواده او را ببیند ترجیح می دهد حتی با وجود وابستگی و علاقه به همسرش، آن زندگی (که مبنایش دروغ و پنهان کردن چنین بیماری صعب العلاجی بوده است) را، ترک کند و واضح است که این شرایط برای فرد اسکیزوفرن نیز سخت و آسیب زننده خواهد بود ...
حالا دوست گرانقدر سوالی که برایم پیش آمده این است شما در طول 7 سال زندگی تازه متوجه اختلال همسرتان شدید و اینکه برای درمان تا حالا اقدام نکردید و یا بستری نشده اند و برچسبی که به ایشون زده شده بنابر تشخیص روانپزشک بوده یا خیر...
موید باشید...

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
تلفن : 88277643-4
بزرگراه جلال بعداز پل گیشا روبروی شعبه بانک کشاورزی پلاک 135 واحد 3 طبقه 2 دوشنبه ها
دارای دیدگاه اردیبهشت 14, 1394 توسط الناز
بله  برچسبی  که  به  ایشون  زده  شده  بنابر  تشخیص  روانپزشک  بوده ...  
برادر  24  سالش  هم  به  همین  بیماری  مبتلا  شده
پسر  داییش  هم  همینطور
خواهر  زادش  هم  7  سالشه  وبیماری  اوتیسم  داره.   خانوادش  هم
منو  تا  حالا  با  حرفهای  پسرمون  مغروره  لجبازه  قانع  کرده  بودند.  ولی  دیگه  بعد  این  سالها  برام  غیر عادی  بود.  وبه  اصرار  خودم  بیماریش  مشخص  شد.   
البته  اگر  بیماریش  به  شدت  بیماری  برادرش  بود  خیلی  زودتر  میفهمیدم  . توی  این  7  سال   تا  حالا  اسم  منو  به  زبون  نیاورده .  جالب  اینجاست  منم  به  حساب  مغرور  بودنش  میذاشتم .    
با  تشکر
پاسخ داده شده اردیبهشت 14, 1394 توسط qasdi
بانو راهنماي کاربردی نحوه ارتباط با این بیماران به حضورتان ارائه می گردد:

گام اول:نحوه برخورد با بیماری که بدبینی دارد

1- علی رغم اعتقاد غلط بیمار، صادقانه با او روبرو شوید و او را بپذیرید. صبور باشید و در جلب اعتماد بیمار نسبت به خود عجول نباشید.

2-در ذهن خود به بیمار حق دهید او با چنین اعتقادی که دارد، باید وحشت زده باشد و رفتار آزار دهنده ای از خود نشان دهد. لذا از سرزنش کردن، مسخره کردن، توهین و قضاوت عجولانه جداً بپرهیزید.

3-از هرگونه بحث و گفتگو به منظور تغییر اعتقاد بیمار، پرهیز کنید، زیرا او فعلاً ظرفیت لازم برای قبول دلائل شما را ندارد.

4-مواظب پیام های غیرکلامی خود مانند خندیدن، نگاه کردن، نحوه ایستادن، نشستن، فاصله خود با او، تماس فیزیکی ، حرکات چهره و بدن و ....باشید، زیرا بیمار به همه حالات اطرافيان توجه كامل دارد.

5-پچ پچ کردن و در گوشی صحبت کردن ، شک بیمار را تشدید می کند ،  لذا از اینگونه کارها اجتناب نمایید.

6- در صورتی که بیمار جویای نظر شما باشد و شرایط را مساعد می بینید، می توانید چنین اظهار نظر کنید:

«با وجود اینکه شما چنین اعتقادی دارید، من با نظر شما موافق نیستم هر چند به نظر شما احترام می گذارم».

7-منتظر سست شدن اعتقاد غلط و یا هذیان  بیمار بمانید. مصرف منظم دارو به تدریج این کار را خواهد کرد و بیمار پس از مدت کوتاهی از حالت هذیان خارج می شود و در اعتقاد غلط خود دچار شک و ترديد  شده، نهایتاً آن را پاک   می کند.

گام دوم : راه های مقابله با پرخاشگری بیمار

1-در ابتدا می بایست از نزدیک شدن به بیمار و دست زدن به او پرهیز کنید. گاهی این رفتار موجب تحریک بیشتر بیمار می گردد و بر خشم او می افزاید.

2-پس از شناخت عوامل برانگیزاننده خشم بیمار، بایستی سعی کرد احساسات او را درک نموده و به بیمار مجال داد تا بتواند با صحبت كردن، مشکل خود را بیان نمايد .

3-به منظور دستیابی به مورد مذکور، اجازه ابراز عواطف و نشان دادن همدردي با بیمار کمک کننده است. برای مثال به بیمار اظهار می داریم: « عصبانی به نظر می رسید»، «چیزی شما را عصبانی کرده است»، « به نظر می رسد که حالتان خوب نیست». این جملات به بیمار اجازه می دهد تا با صحبت کردن، خود را تخلیه کند و در عین حال تا حدودی مشکلات خود را بشناسد.

4-با بیمار به نحوي  برخورد کنید که نشان دهد او را به گرمی پذیرفته اید. گویا به او حق می دهید که از چیزی نگران باشد، مثلاً با گفتن جملاتی نظير« من مایلم مشکل شما را گوش کنم»، « نگران شما هستم»، « حتماً اتفاق ناگواری شما را ناراحت کرده است» به او نشان می دهید که به علت رفتار پرخاشگرانه، مورد شماتت قرار نخواهد گرفت. از آنجا که بیمار خشمگین چندان منطقی نمی اندیشد، پس بهتر است زیاد حرف نزنید و از جملات پیچیده استفاده نکنید.

5-کسانی که تحمل کمتری دارند، بهتر است با بیمار روبرو نشوند ، زیرا عصبانیت آنها شعله خشم بیمار را بیشتر می کند . لذا توصیه می شود کسانی با بیمار روبرو شوند که بیشتر مورد اعتماد وی باشند.

6-در مواجهه با بیمار خشمگین نبایستی به تنهایی در مقابل او قرار بگیرید و بهتر است چند نفر مراقب او باشند. در بسیاری از موارد وقتی بیمار خود را در مقابل چند نفر ببیند ترجیح می دهد تسلیم شود. گاهی بیمار شروع به صحبت و گریه می کند، در این مواقع بایستی اجازه داد بیمار احساسات خود را تخلیه کند.

7-در صورت بالا بودن شدت پرخاشگری و خشونت بيمار و عدم کنترل وضعیت وي  از طریق رهنمودهای بالا با اورژانس 115 يا اورژانس اجتماعي 123 تماس بگیرید و بگویید که برای درمان طبی و کنترل رفتار خشونت آمیز بیمارتان احتیاج به کمک آنها دارید.

8-در صورتي كه علائم توهم و هذيان بيمار تحت كنترل قرار گرفته باشد ولي همچنان رفتارهاي پرخاشگرانه از خود نشان دهد بهتر است مراتب را به اطلاع روان پزشك معالج برسانيد . برخی از دارو هایی که در درمان اینگونه بیماران به کار می روند، اثر ضدپرخاشگری دارند و می توانند تا حد زیادی این رفتارها را در بیمارتان کاهش دهند.

گام سوم : نحوه برخورد با بيماردر شرایط بحرانی:

1- تا جايي که می توانید آرام باشید.

2- تلویزیون و رادیو را خاموش کنید.

3- به آرامی و آهستگی صحبت نماييد.

4- بیمار را تشویق کنید که بیشتر بنشیند و صحبت کند.

5- از او بخواهید که در مورد حالات خودش (ترس، نگرانی و...) صحبت کند.

6- از بیان جملاتی مانند«چرا مثل بچه ها رفتار می کنی»،      « این چه کارهایی است که انجام مي دهي » اجتناب کنید.

7- بالای سر بیمار نایستید و خیلی به او نزدیک نشوید.

8- بیمار را تحقیر نکنید و با او جر و بحث نکنید.

9- تا جایی که مقدور است در شرايط بحراني بيمار ، با وي  تماس چشمی برقرار نکنید.

10- مسیر خروجی منزل را در مقابل او سد نکنید.

11- در حضور بيمار با سایر اعضای خانواده جر و بحث نکنید.

12- او را تشویق کنید با شما و یا فردی که رابطه خوبی با او دارد به بیمارستان برود.

13- اگر نتوانستید بیمار را آرام کنید ، ممکن است شرایط خطرناکی برای دیگر اعضای خانواده یا خود بیمار پیش آید، در این صورت با پليس ، اورژانس 115 يا اورژانس اجتماعي تماس بگیرید.

گام چهارم : مهارت مقابله با استرس فرد مراقبت کننده

1- از خودگویی های مثبت استفاده کنید، یعنی همیشه توانمندی ها و علل مراقبت از بیمار را برای خود بازگو کنید.

2- بر توانایی ها و تکالیف خود تمرکز کنید، یعنی برگه ای را برداشته و توانمندی ها و وظایفی را که در قبال بیمار پذیرفته اید ثبت کنید و راه های انجام آن را بشناسید.

3- پیدا کردن مؤسسات حمایتی و بررسي راه های کمک آنها.

4- سرگرمی هایی را برای خودتان در نظر بگیرید.

گام پنجم :مهارت مراقبت های هیجانی و شناختی

1-در اتاق بیمار به کاری مشغول شوید.

2- در صورت تمایل بیمار با او قدم بزنید.

3- برای شروع صحبت با بیمار سعی کنید انتخاب موضوع صحبت را در اختیار بیمار قرار دهید تا بر حسب علایق و سلیقه های او عمل شود.
همه معضلات به دلیل عدم آگاهی و همراهی خانواده ها با اینگونه بیماران می باشد و به همین دلیل باعث وخیم تر شدن اوضاع میگردد.

به امید موفقیتتان.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
تلفن : 88277643-4
بزرگراه جلال بعداز پل گیشا روبروی شعبه بانک کشاورزی پلاک 135 واحد 3 طبقه 2 دوشنبه ها
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...