ما خانواده ای معتقد هستیم به خداوند.من مادر خانواده سالهاست نماز نمی خوانم بی حجاب هستم و بودم ولی لباس باز نمی پوشم .برای خودم چهار چوبی دارم .همسرم پزشک متخصص است گاهی نماز می خواند .در مجموع اعتقادات مذهبی هرکدام به روش خودمان داریم.دختر بزرگم مثل خودم هست اما دختر کوچکم بدنبال مشکلاتی که در رابطه با نامزدی خواهرش پیش امد و مسایل جانبی که برای خودش پیش امد رفته رفته از حجاب به عنوان لاکی دفاعی استفاده می کند.من و همسرم با وجود انکه قلبا از حجاب داشتن او ناراضی هستیم اما به اختیار خودش گذاشتیم تا برای خودش ازادانه تصمیم بکیرد.مشکل اینجاست که هر روز شاهد تعصبات سخت تر و قشری تری از جانب او هستم .به ظاهر اعمال دین را کامل انجام می دهد اما در باطن چنان خود را شکنجه می دهد و بر خود سخت می گیرد که باعث نگرانی ما شده.من به عنوان مادر با صحبت هایی که با او می کنم و از روی نوشته هایش متوجه شدم که به شدت بدبین شده و هر حرف و حرکت اطرافیانش باعث رنجش او می شود.من نقاشم تحصیلاتم لیسانس نقاشی است و دخترم در حال گذراندن دوره فوق لیسانس در رشته تصویرسازی است.سالها به خاطر شغل همسرم در اصفهان زندگی کردیم ولی در حال حاضر من و دخترم در تهران ساکن هستیم و همسرم در رفت و امد.خواهرش یک سالی است ازدواج کرده و در لندن زندگی می کند.خواهش میکنم من را راهنمایی فرمایید چه کنم تا بدبینی دخترم از بین برود و اینگونه متحجرانه اعمال دینی را انجام ندهد.از نظر من و پدرش اسلام دین سختی نیست و یک رویی دارد که شفقت و ارامش در ان موج می زند.از او انتظار ندارم به این سرعت از این مرحله گذر کند و به ذات خداوند برسد همانطور که من گذر کردم و به خدای خودم رسیدم اما به عنوان مادر نکران افراط و تفریط کاری های او هستم.با مشاور صحبت کردم خودش را نزد ایشان بردم اما اصلا حرفهای دکتر را قبول نداشت و برایش کاملا مسخره و بی پایه امد.دختری است بسیار مهربان و خوش جنس اما بسیار لجباز و یک دنده که همین موضوع باعث نکراتی ما شده.از راهنمایی شما سپاسکزارم.