مشکل شدید با مادر شوهر

5,908 بازدید
سوال شده بهمن 30, 1394 در ارتباط توسط بی نام
سلام.دختری 23ساله هستم.3ساله ازدواج کردم.همسرم مردی تحصیل کرده وحق پذیر ومهربان است.تنها مشکل ما خانواده اش ومخصوصا مادر ایشان است.مادر ایشان خودش مرا انتخاب کرد ولی از ابتدای ازدواجمون بامن مشکل داره.در ضمن ایشون به شدت منافقه یعنی جلو من با ادم خوبه ولی پشت سرادم ها بدگویی میکنه مخصوصا من. اهل بی ادبی. بی احترامی است  .شب عروسی منو خراب کرد با دعوا وسروصدا وتمام فامیل های من رو تهمت ودزدی وحرف های زشت زد طوری بود که همه به من گفتند طلاق بگیر ولی من بخاطر ویزگی های خوب همسرم صبرکردم .شوهرم بعد عروسی به ماموریت رفت ومادرش گفت باید زنت خونه ی من باشه وحق نداره پاشو خونه ی مادرش بگزاره.من 3ماه خونه ی مادرش بدون همسرم وبا انواع اذیت هاشون بخاطر زندگیم تحمل کردم.اذیتم کردند تحمل کردم.میخواهم بگویم خانوادش نه دین دارن نه  انصاف ومروت دارند..همسر من چون مادرش منافقه اصلا نمیشناستش یعنی قادر به دفاع کردن از من جلوی خواسته های بیجای خانوادش نیست.بسیار ترسو وبدون اعتمادبه نفس باراومده ومادرش از شیوه ترس همسرم همیشه دعواش میکنه واعضای خانوادش به من بی احترامی میکنند.دیگه خسته شدم چقدر باید صبرکنم ؟هرچندوقت یکباراسترس شدیدی به ارامش زندگی مون وارد میکنند بنظرشما من تا کی باید صبر کنم تا شوهرم منو قربانی خواسته های نابجای خانوادش کنه؟در ضمن من با مشاورین در ارتباطم ولی چون شمارو خیلی دوست دارم لطفا شما راهنمایی کامل کنید ونگیید که برم پیش روانشناس .چون محدودیت دارم ونمیتونم.خواهش میکنم چندنفری درباره زندگی من فکر کنید. من افسرده شدم دارم از شوهرم متنفر میشم چون مظلوم کشه واز حق دفاع نمیکنه.من هیچ امیدی به این مرد ندارم چون 3ساله منو فدامیکنه وهمش به من میگه چیکارکنم؟خانوادم ام...من بچه دارهم نمیشوم چون شوهرم مدیریت نمیکنه .برای مثال من حتی جلوی خانوادش اجازه ندارم با تلفن صحبت کنم اجازه ندارم به خانوادم سربزنم.خلاصه مادرشوهر من بیشخصیت دارای رذیلت های اخلاقی بسیار زشت بی آبرو وتهمت غیبت ودروغ ودل شکستن های زیادش فقط یک قلمه.تورو خدا بگید من باشوهرم چیکارکنم؟مادرش 40سالشه درست نمیشه  پس من باید خون دل بخورم تا شوهرم عوض بشه ؟همین الانم جای سالم ندارم ازبس جوشم میدن.کامل راهنمایی کنید.خیلی حالم بد.
دارای دیدگاه اسفند 10, 1394 توسط بی نام
میشه بپرسم چرا جواب منو نمیدید؟خواهش میکنم من هرروز سرمیزنم ولی شما جواب ندادید!خیلی به کمکتون احتیاج دارم.من از شما راهکار خواستم چون دارم به سمت افسردگی وخودکشی کشیده میشم
دارای دیدگاه اسفند 12, 1394 توسط بی نام
عزیزم اصلا نگران نباش،باید صبور باشی بامن هم خواستن اونجوری کنن ولی جلوشون ایستادم ،خواهر گلم اگه خانواده شوهر یک زره بفهمن از اونا میترسی ،باهاشون برخورد کن ،الان اون دوره زمونه گذشته با این جور آدم ها نباید بامهربونی برخورد کنی،هرچی از دهنت میاد به مادر شورت بگو،بزار اون افسرده بشه

1 پاسخ

پاسخ داده شده اسفند 16, 1394 توسط ده باشیان
با سلام و احترام

ازدواج یعنی شروع یک زندگی مستقل که حق دختر و پسری است که ازدواج می کنند. با توجه به صحبتهایی که فرمودید ، ولی اشاره ایی نکردید که آیا این احساس ناراحتی و رنج خود را چگونه به همسرتان انتقال می دهید؟ آیا توانایی یک گفتگوی منطقی و مسالمت آمیز را با همسرتان دارید تا احساس و نظراتتان را راجع به حریم زندگی شخصیتان به ایشان بگویید؟ و اینکه همسرتان چه پاسخی یه شما می دهند؟ در کل ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم دیگران عوض شوند ولی شما این حق را دارید که خانه مستقلی داشته باشید و در این باره و محل زندگیتان می توانید با همسرتان صحبت کنید . گرم بودن زندگی و ادامه مسیر شیرین زندگی به داشتن آرامش زوجین است پس این استقلال حق شماست .به همسرتان یادآور شوید که حفظ فاصله و داشتن استقلال نسبت به فامیل در زندگی به حفظ احترام ها بیشتر کمک می کند ، نزدیکی زیاد به افرادی که با آنها اختلاف نظر و دیدگاه دارید چیزی جز سوختن ندارد!

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
دارای دیدگاه آبان 8, 1395 توسط پریوش
سکوت کن اما از حقتم دفاع کن بگو مگه چیکارتون کردم که این رفتارارو میبینم بگو بترسین از خدا وسعی کن که دوری ودوستی زیاد رفت امد نکن ک باعث بشه حرمتارو بشکنن وبی احترامی کنن سخت جوابشونو به همسرت بگو که اون بگه خودتو بد نکن خدا نابودشون کنه به حق روز عزیز از امام حسین میخوام ماله منم همینطوره خستم کردن
دارای دیدگاه اسفند 30, 1395 توسط پونه
خدا لعنتشون کنه دم از خدا پیغمبر میزنن اما به راحتی دل میشکونن
دارای دیدگاه شهریور 16, 1397 توسط مینا
اخی عزیزم با تمام وجودم درکت میکنم مادر شوهر من از مادر شوهر شما بدتره بعد از بیست سال
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...