ازدواج

612 بازدید
سوال شده آذر 15, 1394 در ازدواج و طلاق توسط آراس
سلام من دختری متولد مهر61هستم سال 91عقد کردم و بعد 7ماه جدا شدیم.و بعد از آن خواستگار آنچنانی نداشتم حالا پسری از آشناهای دوستم به خواستگاری اومده که یکبار عقد بوده و جدا شده و یکباره باهم رفتن زیر یک سقف و جدا شدن.سیگار میکشه و یکبار بخاطر مهریه خانومش رفته زندان.نمیدونم باید بهش اجازه بدم بیاد خواستگاری یا نه؟ ضمنا ساکن روستا هم هستم و لیسانس مدیریت دارم و خواستگارم زیر دیپلم هست.

3 پاسخ

پاسخ داده شده آذر 15, 1394 توسط روانشناس مثبت
با سلام
خواهر بزرگوار ازدواج بعنوان اساسی ترین و بزرگترین تصمیم زندگی افراد از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
سعی کنید با انجام تحقیقات درست و تطبیق دادن معیارهای خودتون از ازدواج و شرایط خواستگارتون تصمیم بگیرید.با توجه به تجربه ای که از زندگی گذشته خود دارید سعی کنید با دقت و حساسیت بیشتری نسبت به این مساله برخورد کنید.با آرزوی موفقیت و تندرستی برای شما دوست عزیز
دارای دیدگاه آذر 16, 1394 توسط بی نام
سلام.متشکرم از پاسختون
حقیقتش من از سیگار خوشم نمیاد و اینکه دوباره تا حالا ازدواج کرده میترسم ودرکنار این موضوعات میترسم خانواده ام مجبورم کنند به ازدواج؟کمکم کنید
پاسخ داده شده آذر 16, 1394 توسط روانشناس مثبت
برای ازدواج و انتخاب شریک زندگی نظر و موافقت خود فر اهمیت خاصی دارد و خانواده و اطرافیان بیشتر نقش مشورتی دارند.سعی کنید با صحبت کردن با خانوادتون و بیان دلایلتون برای مخالفت با این ازدواج  و اینکه در شرایط فعلی قصد ازدواج ندارید رو مطرح کنید.و چنانچه باز پافشاری کردند از همراهی و کمک یکی از نزدیکانتون که بخوبی می تونن خانوادتون رو قانع کنند استفاده کنید.
خواهر خوبم اگر میل به این ازدواج ندارید به هیچ وجه تسلیم خواسته دیگران نشوید.موفق و سرافراز و پیروز باشید.
دارای دیدگاه اردیبهشت 28, 1395 توسط بی نام
سلام آقایی هستن که به قول خودشون برحسب اتفاق شماره منو گرفتن حدود یک ماه و نیم گذشته.و من پاسخی به تماسها و زنگهاشون ندادم.تا اینکه یک روز به امان اومدم و گفتم علت این مزاحمتهای شما چیه.که گفتن من قصدم ازدواجه آدرس بدین میخوام بیام تحقیق. گفتم از پدرم اجازه بگیرم چشم.وبعد هم چون اهل روستا بودم فقط نام و فامیل و روستامون رو گفتم وبه ایشون گفتم برای تحقیق همین کافیه.و قضییه رو برای خانوادم تعریف کردم .و از قرار ایشون اومدن منو دیدن و انچه برام تعریف کردن و نشونی دادن درست بود.اما ایشون قبلا ازدواج کردن و پسری دارن سه ساله که خانومشون تنهاشون گذاشته و رفته خارج.و یکسال هست براشون این اتفاق افتاده. واز قرار لوازم خانگی دارن و وضع مالیشونم خوبه.حداقل خیلی بهتر از ما.اما نکته اینه که همه اینا رو تو پیام فرستادن واسم.و هرروز که من بهشون میگم من ماجرا رو با خانوادم در میون میذارم .اصرار دارن اینکارو نکنم.و من ماجرا رو به خانوادم گفتم.و الان نمیدونم چکار کنم؟البته یه بار خواهرم با ایشون صحبت کرده.و هر آنچه برای من تعریف کردن دقیق تر به خواهرم گفتن.ولی فقط به تلفنم زنگ و اس میزنن و از خانواده ایشون فقط دامادشون در جریان هستن.و نمیخوان که من به خانوادم بگم .بنظرتون چکار کنم راهنماییم کنید لطفا
پاسخ داده شده اردیبهشت 29, 1395 توسط روانشناس مثبت
سلام
ازدواج مساله مهمی در زندگی محسوب می شود که صرف گرفتن شماره شانسی که حالا فرقی نمی کنه طرف مقابل کی باشه و پیشنهاد دادن بنظر شیوه معقولانه ای محسوب نمی شود. و اینکه چرا ایشون اصرار دارن که با خانواده مطرح نکنید باز مساله ای هست که نباید ندید بگیرید چون کسی که قصد ازدواج داشته باشد و مخصوصا شرایط شما که هیچ گونه آشنایی قبلی ندارین دلیل این کارشون موجه نیست.
از نظر بنده بهتر هست که خانواده رو در جریان بزارین و به اون آقا بگین که با پدرتون صحبت کنندتا بعد از انجام تحقیقات درست از جانب خانواده شما در صورت لازم مراحل بعدی انجام پذیرد. دوست خوبم صرف داشتن بنیه مالی خوب تضمینی برای خوشبختی نیست لطفا دقت کنید.در ضمن سوالتون رو در ادامه پرسش بقیه مطرح نکنید و در صفحه مجزا اینکارو انجام بدین. پیروز باشید
دارای دیدگاه اردیبهشت 29, 1395 توسط بی نام
این صفحه و سوال قبلی سوال من بوده.سطح مالی بالای ایشون از نظر من تفاوت فرهنگی حساب میشه.بهر حال متشکرم از پاسختون.من کلا شماره ایشون رد تماس و رد پیام گذاشتم. وگفتم اگه قصد ازدواج داشته باشید باید با خانواده صحبت کنید.متشکرم از کمک و راهنماییتون
دارای دیدگاه خرداد 30, 1395 توسط بی نام
سلام دوستی از دوستان ماجرایی برام تعریف کردن و راهنمایی ازم خواستن لطفا کمکم کنید ایشون گفتن حدود  چند سال پیش برای مدت یک سال و نیم با پسری ارتباط داشتم و این ارتباط به صورت ملاعبه و معاشقه بوده.اما پسر جا زده و باهم ازدواج نکردن.اکنون هرچه خواستگار میاد برای ایشون میگه من عذاب وجدانم نمیتونم کنار بیام و خواستگاراشو رد میکنه.و میترسه از ازدواج و رسوا شدنش و یا اینکه هیچوقت نتونه به آرامش برسه من نمیدونم چگونه میتونم بهشون کمک کنم و چه راهنمایی به ایشون بکنم؟کمک کنید لطفا
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...