ترس واظطراب وسواسي

415 بازدید
سوال شده آذر 12, 1394 در اختلالات روانی توسط پرستو
باعرض سلام.20سالمه و دانشجوي معماري هستم. مشكلم اظطرابيه كه ازبچگي باهامه و اون واهمه ازدست دادن عزيزانمه. وقتي ازشون دورم يا يك روز نميبينمشون يا باهاشون حرف نميزنم خيلي حالم بد ميشه و همش دلتنگشونم مخصوصا پدرمادر و نامزدم.ميدونم كارم اشتباهه.نميدونم وسواس فكريه يا شخصيت وابسته ي من.شما بگيد من چيكار كنم؟
يه جور طرز فكر مسخره هم گاهي مياد سراغم كه فك ميكنم وقتي همه چي خوبه و همه خوشحالن حتما بعدش يه اتفاق بد قراره بيفته و اين روي روابطم خيلي اثرگذاشته و باعث ميشه از موقعيت شاد لذت نبرم. توروخداكمك كنين امكان دسترسي به مشاور هم ندارم
دارای دیدگاه آذر 13, 1394 توسط دکتر مجتبی دلیر
خانم پرستو
با سلام و ادب
مشکلی که مطرح کردید نوعی وسواس است که عموم مردم به آن وسواس فکری می گویند. شخصیت وابسته از ریشه های وسواس محسوب می شود. مشکل دوم نیز مربوط به وسواس شما بوده و اختلاط فکر- عمل نامیده می شود.
حتما به یک روان شناس مراجعه بفرمایید.

دکتری تخصصی روان شناسی
مرکز مشاوره راه فردا
تلفن تماس :021-88370598 021-88561758

2 پاسخ

پاسخ داده شده آذر 17, 1394 توسط روانشناس مثبت
با سلام
دوست عزیز شرایط دانشجویی و دوری شما از خانواده فرصت خوبی است برای تمرین و ترک این وابستگی که نسبت به خانوادتون دارین.سعی کنید تعداد تماس ها  و رفتن به خونه را به تدریج کاهش دهید و می بینید که اتفاق خاصی نمی افتد.و زندگی روال همیشگی خودش رو طی خواهد کرد.در مورد فکرهای منفی که به ذهنتون میاد سعی کنید با یاداشت اونها و جایگزینی تفکرات و اتفاقات مثبت  اون فکرها را خنثی و بتدریج از بین ببرید .سعی کنید به همه مساعل اطرافتان مثبت نگاه کنید و با افراد مثبت اندیش نشست و  برخواست کنید .مطمعنا با تغییر تفکرات و نحوه نگرشتون به موضوعات و مساعل اطراف احساسات و رفتارتون بهبود خواهد یافت.موفق پیروز و  سربلند باشید.
دارای دیدگاه آذر 20, 1394 توسط پرستو
بله چندين دفعه خواستم امتحان كنم كه كمتربهشون زنگ بزنم يااصرارنداشته باشم كه هرروز ببينمشون وليهميشه تو ذهنم هست كه نكنه اين بار آخرباشه كه ميبينمشون؟نكنه اتفاقي براشون بيفته و ازدستشون بدم؟يه نكته اي هم هست كه من تودانشگاه شهر خودمون درس ميخونم و ازخانواده دورنيستم و تقريبا در طول روز يه ساعتايي كنارم هستن يا اگه نباشن مجبورشون ميكنم وبااصرار سعي درديدنشون دارم. اونها هم متوجه اين مشكلم هستندومخالفت نميكنند. مشكل اساسي من اين است كه يك نوع اظطراب شديدونگراني به وجود مي آيد.مثلا گاهي شده كه من24 ساعت بدون هيچ كاري دراتاقم تنها فقط نشسته. ام وگاهي گريه ام ميگيره واونروزو باهمه دعواميكنم فقط بخاطراينكه مثلا نامزدم اون روزبه من زنگ نزده و تلفناموجواب نميده(به خاطر گرفتاري )ويا مثلاچون كارداشته نميتونه بديدنم بيايد. هي به خودم تلقين ميكنم كه كارم اشتياه و غيرمنطقيه ولي دلشوره كه منشاشو هم نميدونمديوانه ام ميكنه طرزفكرم بسيارعجيب و غريبه طوري كه حتي ازگفتنش به ديگران خجالت ميكشم.من مشكل و راه درمانوميدونم  ولي چرانميشه با اين افكار مقابله كرد؟ فقط فكر و فكروفكر...همشم منفي
پاسخ داده شده آذر 21, 1394 توسط روانشناس مثبت
دوست عزیز تا زمانی که خودتون نخواین به خودتون کمک کنید افراد دیگر هم قادر به این کار نخواهند بود.تغییر باورها و نحوه نگرش و ایجاد تفکرات جدید زمانبر و نیاز به گذز زمان دارد سعی کنید آرامش خودتون رو حفظ  کنید و در کنار این کار همه امورات رو به قدرت لایتناهی خداوند واگذار کنید که مطمعنا یاد خدا آرامش دهنده قلبهاست. توصیه می کنم برای بهتر پیش رفتن امورات از همکاری یک روانشناس به صورت حضوری بهرمند شوید.موفق باشید.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...