همسرم هنوز باورش نشده یک همسر و پدر

292 بازدید
سوال شده خرداد 23, 1394 در ازدواج و طلاق توسط س
سلام جناب مرتضوی. ممنون از وقت و پاسخ جامعتان.
برای هردو ما ازدواج دوم محسوب میشویم. من فقط 73 روز عقد بودم و او سه ماه. از ظلام من 10 سال گذشته بود و او در جریان طلاق بود. ما با مشکلاتی ازدواج کردیم که من آنها را اختلاف سليقه مراسم گذاشتم اما نه آنها شروع دخالت ها بود. ما آبان ازدواج کردیم و مادرش گفت زودتر بچه دار بشید که بچه مهرماه بدنیا بیاد و مانند من و هم ماه من باشه که من زیر بار نرفتم. بچه سال بعد بهمن به دنیا آمد. بعد از تولد بچه 40 روزی که من منزل مادرم بودم یک روز خانواده شوهرم برای احوال پرسی تلفن نکردند و وقتی برگشتم مادرش گفت شما روزی که ما آمدیم منزل مادرت در از رو بچه قفل کردی که ما نبينيمش که اشتباه کامل بود. ما تمام خورد و خوراک. هزینه های منزل همه و همه را خانواده شوهرم میدهند. من با خانواده همسرم و برادرش و جاريم و دخترشون زندگی میکنم. جاريم دخترش سه سال از دخترم بزرگتره. عمده اختلافات ما هم بر سر این بچه و تفاوتهایی که مادر بزرگ و عمه برای این بچه ها میگذارند هست. خواهر شوهرم بچه ای که نداره را در دختر برادرش می بینه چون با اینکه الان بچه هشت سالش هنوز عمه حمامش میکنه و تصمیمات اصلی را عمه و مادر بزرگ میمیرند. در رابطه با همسرم او هنوز یک پسر نه شوهر . آ در پارسال بعد از گذشت سه روز از سالگرد ازدواجمان من شروع به دعوا کردم. هم خوردم و هم زدم. من شروع کردم چون دیوانه شده بودم. شش سال مبلغ معینی پول میده که باهاش نمیشه مستقل شد و یا حتی چیزی برای بچه ها خرید. بعد میگه مردم با این پول چهار نفر را اداره میکنند تو که خرج خورد و خوراک نداری و ...  خلاصه من زیر چشمم کبود بود و پدرم آمد و رفت و هیچ صحبتی میان خانواده ها نشد. وقتی هم که گفتم شروع با من بود حرفی نزد. تا اینکه بچه جاريم به شدت در این سالها باعث ایجاد عمده مشکلات ماست. دفعه آخر هم مادر بزرگ دست بچه هشت ساله را گرفت و آمد پیش دخترم که رو در رو کنه منم عصبانی شدم چون هر روز ما بخاطر دعواهای اینها با هم تنش داشتیم و قرار بود کسی دخالت نکنه و مادر شوهرم دائما میگه تو میخواهی اینارو از هم جدا کنی. اون بچه دائما داره بچه منو آزار میده و خدای این خانه هست. سرتان درد نیارم من رفتم که بچه را کتک بزنم چون دیگه تحمل دخالتهای هميشگيشون ندارم. یک ماه قبل هم ش.هرم بخاطر دخالت مادرش سر بچه ها با ایشون دعوا کرده بود و کلی من رفتم دست و دلشون بوسیدم و موضوعی که به من ربط نداشت را تقصیر خودم انداختم. تا امروز همیشه گفتم مقصرم و رفتم و معذرت خواستم. در جریان آ هر شروع کردم به زدن خودم که اینها بفهمند چقدر منو اذیت میکنند و آخر دخترم را جلوی آنها زدم که آنها اذیت بشن و من دلم خنک. خواهرش به من فحش داد خودش زد همینطور مادرش . من گفتم فرقی بین کار من با شما نیست و به من فحش داد و منو از در خانه بیرون انداخت و حرفش معلوم بود تلفن های منو شنیده. حالا کاری نداریم پدرم همان روز از شوهرم خواست پیش از آمدن به منزل پدرم را ببینه که او نرفت. رفت پیش مادرش. غذاش خورد. آمد خوابید و برای شب حاضر شد و کمی حرف زد که تو مقصری و رفت سر کار. از بی تفاوتيش دلم شکست . میگه من حریف این بچه نمیشم. خانوادم هم همین . تو مغروری. یه پدر و مادرت چرا گفتی. من بگم اشکالی نداره اما تو نباید بگی. حاضر نیست با پدرم صحبت کنه. منزل پدرم هم نمیاد. منم وقتی چنین رفتاری دیدم گفتم منم معذرت نمیخوام. حالا بعد از گذشت ده روز شکل حرفه ای خواهرش رو تغییر داده. کلا صورت مساله داره تغییر میکنه. و میگه تو هشتاد درصد مقصري چون اون با نوش داشته حرف می زده. من میگم من مادرشم وظیفه او نیست که بچه منو تربیت کنه. اینجا همه مادرند. همه میتونند مادری کنند الا من. شوهرم اینقدر کوچکترین مشکلات را به مادرش و خانوادش منتقل کرده که آنها مجاز به همه کارند. خسته شدم. پسری دوساله دارم که شب تا سحر بیدار و تا چشمم رو هم می ره دخترم بیدار میشه. همه بهم میگویند کاری نداری بچه داری بزرگ میکنی. هر جا مي روی چه مسافرت چه میهمانی همه جا با خانواده شوهرم باید برسم. خسته شدم. چه کنم

1 پاسخ

پاسخ داده شده خرداد 29, 1394 توسط سیداحمدمرتضوی
سلام س

ببینید اولین نکته در طرح موضوع شما مطرح است نبودن چهارچوب و مرز بندی های بسیار ساده و عمومی که در یک خانواده مطرح است 2/ زندگی 3 خانواده با دیدگاه های متفاوت که هرکس خود را اصل و می خواهد طرف مقابل را در سر جای خودش بنشاند و این یعنی میدان جنگ . 4/ مشخص نبودن معیار ها و عملکرد شما و همسرتون در روابط بین خود و دیگران 5/ عملکردهایی که موجب حذف بیشتر شما شده که توسط خود و به خاطر اثبات خود انجام شده است . و به دلیل عکس آن آسیب های جدیدی را به وجود آورده .6/ وضعیت اقتصادی وابسته که شما را ملزم به تن دادن به یک سری از مسائلی که مورد علاقه ی شما نیست گردیده . و....

 

اما به طور کل دارید در جایی زندگی می کنید که آسیب صد درصدی وجود دارد و اولین قدم 1/ تعیین تکلیف خودت با خودت که در میدان جنگ باشی و زندگی را به عنوان میدان جنگ ببینی یا نه 2/ قطع اقتصاد وابسته 3/ واگذار کردن مسئولیت هایی که مربوط به همسرتون است در خانواده ی خودش و او باید جوابگو باشد .4/ مشخص کردن عملکرد و جایگاه خود در گروه خانوادگی 5/ قاطعیت در عملکرد برای رضایت خودت و جلو گیری از آسیب 6/ بیرون کردن خود از میدان جنگ برای سلامت خود و خانواده و تماشاگر شدن میدان جنگ 7/ اصلا دیدن زندگی به عنوان یک شرایط بهتر و مفید تر یا زندگی برای زندگی و نگاه جدید به آن . و خروج از اولویت و اهمیت دادن وضعیت زندگی . 8/ همراه شدن حضوری با یک متخصص آسیب شناس برای دریافت نتیجه بهتر و عملکرد و تصمیم صحیح به صورت حضوری 9/ خروج فرزندان به عنوان عامل اصلی و یا بهانه برای ایجاد تصفیه های شخصی بزرگ ترها.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09121312713 , 22878323
شنبه و دوشنبه 10 صبح الی 19 خیابان شریعتی بالاتر از میرداماد بعد ازپمب بنزین ، نرسیده به ظفر ،کوچه ی امانی ، پلاک 2 ، طبقه 5 واحد 9 ، مرکز مشاوره ی راه سبز
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...