زناشوویی

900 بازدید
سوال شده خرداد 2, 1394 در ارتباط توسط باران
سلام،خسته نباشید.نزدیک سه روزه با همسرم دعوام شده.سر یه موضوع ساده.ب خواهرم گفتم واسه من بستنی دارک بگیر،خواهرم با لحن تند گفت باشه.بعد شوهرم گفت حق نداری لب به بستنی بزنی، من یه قاشق خوردم دیگ نخوردم.
حالا قهر کرده و میگه منو کوچیک کردی،اصلا حرف نمیزنه،و جای خوابشم جدا کرده.
امشب مامانم اینا اومدن خونمون،خیلی باهاشون خوب بود،اما بازم با من حرف نزد و جدا خوابید...
قبلا یبار جدا خوابید اما فقط واسه یه شب،،. نمیدونم چیکار کنم.
خودم 23سالمه و همسرم29، من دانشجوام و همسرم تعویض روغنی داره.
راهنمایی کنید
دارای دیدگاه خرداد 2, 1394 توسط باران
درصورت امکان سرکار خانم قصدی جواب بدن
دارای دیدگاه خرداد 2, 1394 توسط باران
چرا جواب نمیدین ،،لطفا ج.اب بدین

3 پاسخ

پاسخ داده شده خرداد 3, 1394 توسط ده باشیان
باسلام
پیشنهاد می کنم،زمانی که همسروان از محل کار برگشتند،با روی باز از همسرتان استقبال کنید،و شما از ایشان عذرخواهی کنید،هر چند مقصر نیستید،به ایشان بگویید به خاطر بی احترامی که به شما شده،من معذرت می خواهم ،واکنش ایشان در مقابل رفتار شما بوده،پس لازم است روی غرور خودتان پا بگذارید،مطمئن باشید ارزشش را دارد.در فرصت مناسب دلیل ناراحتی ایشان را بپرسید و اگر به شما اشتباهی را نسبت دادند سعی کنید مقابله به مثل نکنید،دفاعی رفتار نکنید،آرام گوش دهید و متانت به خرج دهید.

موفق باشید

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
دارای دیدگاه خرداد 3, 1394 توسط باران
مچکرم.یک موضوع دیگ اینکه، دختری ک شوهرم قبلا قرار بوده باهاش ازدواج کنه خیای مزاحم ما میشد،بعد دوسال جنگ و زحمت خط شوهرم عوض شد.دیشب بصورت تصادفی توی واتس اپ دستم خورد روری شماه دختره شریع قطع کردم.پشتش پیام داد، لگ ب محمد بگم مزاحم من میشی اتیشت میزنه حواسنه باشه.
بعد از خوندن این پیام ب شدت ناراحتی بمن غلبه کرد. بعدشم گفت کمتر تشوه خرکی واسه شوهرت ببا تا دردودلاشو جای دیگ نباره.
منظورش این بود ک شوهرم باهاش در ارتباطه و باهاش دردو دل کرده..بعدم بهم گفت الان داری میمیری ازحسادت....
خیلی دلم شکست، ب شدت تحت تا ثیر قرار گرفتم و گریه کردم بلند بلند.
شوهرم اومد بالا هرچی پرسید چی شده چیزی نگفتم، چون حس کردم مثل همیشه منو مقصر میدونه و .. ترخدا بگید چیکار کنم
دارای دیدگاه خرداد 3, 1394 توسط فقط یه دوست
با سلام
دوست من شماره این دختر رو از گوشی خودت پاک کن
به شوهرت در این مورد گیر نده،و بدون اجازه سر گوشی شوهرت نرو
اولا این دختر بی ارزش دروغ گفته
دوما اگر هم ارتباطی هست با رفتار خوب شما
به پشیمانی و قطع رابطه با امثال این دختر منجر میشه
برای خودت ارزش قایل باش تا کی میخوای نگران یه احتمال باشی و شیرینی خوشبختی و جوونیت رو با ای احتمالات خراب کني دوست من
و برای همسرت هم ارزش قایل باش و اینقدر محدودش نکن و قبول کن بعضی چیزا اگر به زندگی خانوادگی کشیده نشه و فاش نشه قابل چشم  پوشی هست
همسرت دوستت داره چون احترام پدر ومادرت رو داشته
موفق باشی
یا حق
پاسخ داده شده خرداد 3, 1394 توسط ده باشیان
همانطور که قبلا اشاره کردم،رابطه مستحکم و پر عاطفه بین شما و همسرتان دیوار مستحکمی میشود در برابر بادهای گزنده و مسموم بیرون و این رابطه عمیق خانواده تان را حفظ می کند،شما فرد فهمیده و متینی هستید پس با سخنان بی ارزش دیگران که می تواند دروغی باشد جهت آشفته کردن شما بازی را نبازید! چطور? اینکه آشفته و مضطرب نشویدبا اعتماد بنفس و اخلاق خوش همراه و هم صحبت خوبی برای همسرتان باشید،نسبت به این موارد بی اعتنا باشید،بازپرسی نکنید،شما آفریننده عشق و سازنده زندگی زیبای خودتان هستید.رابطه عاشقانه مرد با همسرش او را اسیر ،گرمای خانه و خانواده می کند،
اینکه مطلب را علنی نکردید خوب است ،هوشیار باشید،رفتار خود با همسرتان را برای خودتان تحلیل کنید و اشتباهات رفتاری خود را پیدا کنید،با تغییر خود،رفتار متفاوتی از همسرتان میبینید که شما را خوشحال می کند.


موفق باشید

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
دارای دیدگاه خرداد 3, 1394 توسط باران
ممنون از پاسختون، دقیقا حق با شماست.
اما متاسفانه دیشب حال من ب قدری وخیم شد ک شوهرم ب برادرش گفت بیاد تا منو ببریم پیش باباش،چون من با پدر،شوهرم رابطه عالی دارم.بعدش بازم هرچی پرسید حرفی نزدم از اصل موضوع،فقط بخاطر عدم تسلط خودم حرفایی مثل دلم شکست، داغون شدم و ... این حرفا زدم.
صبحش پدر شوهرم بامن تماس گرفت و من موضوع رو واسش گفتم، اونم گفت این دختر هدفش خراب کردن زندگی شماست، واین حرفا..منم تقریبا اروم شدم. شماره دخترم بهش دادم ،چون تو دادگاه هست خودش.
ظهر شوهرم اومد گفت واسم بگو، منم موضوع رو گفتم، گفت تو چرا بهم ریختی اگ حرفاشو باور نکردی،..منم گفتم راست و دروغش رو کار ندارم اما خیلی حرفای سنگینی زد ک داغون شدم.
شوهرم بخاطر دلخوری من ب نظرم ناراحت شدم.بهش گفتم تو بمن محبت نمیکنی  چرا بعد گفت من اینطوریم، کلن من نمیدونم چ رفتاری باهاش بکنم ک سمتم بیاد، واقعا نمیدونم، سر هر مشکلی فقط گریه میکنم،لطفا بگین الان چرکار کنم
دارای دیدگاه خرداد 4, 1394 توسط باران
للطفا جواب بدین.خواهشا
پاسخ داده شده خرداد 4, 1394 توسط ده باشیان
باسلام
خانم محترم

با توجه به صحبتهای شما،در قدم اول شما نیاز دارید تا مدیریت بر احساسات و هیجانات خود را کسب کنید.یعنی اینکه در شرایط سخت و بحرانی زندگی قدرت کنترل خشم،ترس و اضطراب را پیدا کنید و با اعتماد بنفس کافی تصمیم گیریهای درست را انجام دهید،و این آموزش به صورت کتبی حاصل نمیشود و نیازمند تلاش شماست،پیشنهاد من این است که به صورت حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید و از خدمات مشاوره ایی بهره ببرید .

موفق باشید

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
سامانه پرسش و پاسخ روانشناسی سامانه پرسش و پاسخ روانشناسی سامانه پرسش و پاسخ روانشناسی گروه کاربران تلگرام وب سایت مشاورفا

3,240 سوال

3,200 پاسخ

3,829 دیدگاه

197 متخصص

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...