خانواده

432 بازدید
سوال شده مرداد 16, 1397 در ارتباط توسط س
سلام.
من هجده ساله و دختر هستم. مشکل من در رابطه ارتباط بیش از حد نزدیک خانواده ام  با دخترعموی سه سال و نیم ام هست. حدود چهار سال پیش به خانه ای نقل مکان کردیم که درطبقه پایینش عموی تازه ازدواج کرده ام ساکن شد. وقتی دختر عمویم به دنیا اومد هر روز بخاطر علاقه شدید خواهر.بزرگم و بقیه از جمله خودم ب بچه هر روز ساعت ها خانه ما بود. این تاجایی پیش رفت ک اون وابستگی شدیدی ب خانواده ما پیدا کرد حتی بیشتر از پدر و مادر خودش. وقتی زبان باز کرد لوس بازی ها و شیرین زبانی هاش شروع شد. من کلا از لوس بازی بچه ها خوشم نمیاد . شاید چون خودم بچه ساکت و مودبی بودم. اما اون هرکاری میکنه حتی بی ادبی ب من بقیه ذوقش رو میکنن و بحساب بلبل زبونی میذارن. بخاطر مشکلاتی ک داشتم اخلاقم دو سه سالی بد شده ودرسم خ افت کرد و کلا افسرده شدم. تو این میون احساس میکنم ک اون داره جای من رو میگیره. میدونم شاید فک کنید من حسادت کردم و از سنم بعیده ولی واقعا حسادت نیست. این موضوع ناخواسته ناراحتم میکنه. تمام عشق و علاقه ای باید از خانواده دریافت کنم داره از بین میره نثار اون میشه و وقتی دعوا یا جر وبحث با هر کدوم از اعضای خانواده میشه میزان توجهی ک ب اون میکردن رو النن بیشتر میکنن و از من بد میگن. مدام عشقم عشقم بش میگن با وجود کنار کشیدن اون ب زور بوسش میکنن. مادرم داستان و شعر مورد علاقه بچگیم رو ک اولین بار باهاش عشق مادری رو دریافت کردم براش میگه و خواهرام نوازشش میکنن. من نمیگم اینا نباشه ولی واقعا دیگه خ بیش از حده حتی خ بیشتر از بچه ای ک میتونست از خودمون باشه و در عوض چون بچه خانواده ما نیست کاملا ازاده و خ کم ازش ایراد میگیرن. این در حالی ک پدرم در جواب سوال من ک گفتم چرا همیشه فقط نکات منفی من رو میبینید گفت مگه میخوام رامت کنم ک ازت تعریف کنم ادم باید اشتباهات رو گوش زد کنه. و باید بگم نکات منفی رو خ بزرگتر هم نشون میدن. و ابراز علاقه هم فقط چند وقت یکبار غیر مستقیم از مادرم میبینم و خواهرام در برابر اون همه عشق و محبت کاری نمیکنن و در برابر کوچکترین اشتباهم خ خ خ بد بخاطر ذهنین بدشون از من سنگدلانه رفتار میکنن. با همه این مشکلا دختر عموم رو دوست دارم ولی دوست ندارم نزدیک ما زندگی کنه. ولیی کاری ازدستم ساخته نیست چکار کنم بتونم شرایط بهبود بدم؟

1 پاسخ

پاسخ داده شده مرداد 27, 1397 توسط نازی قنبری
سلام
دوست عزیز،اینکه ادم فکر کنه خانواده اش فرد دیگه ای رو بیشتر از خودش دوست دارند،ازار دهنده است.مخصوص وقتی ی رفتارهایی هم ببینه که این فکر رو تایید کنه.
پس تا وقتی این فکر رو داشته باشید ازار می بینید،جایگاه شما و دختر عموتون دو تا جایگاه متفاوت برای خانوادتون هست .بهتره خودتون رو با یک دختر سه سال و نیمه مقایسه نکنید چون ناعادلانه است،مطمنا وقتی شما هم کودک بودید این رفتارها با شما هم میشده،ادمها ناز کردن و محبت کردن به ی بچه رو اکثرا بلدند اما اینکه به ی نوجوان و ی جوان و بزرگسال و ...چطور عشق بدند و نوازش کنند رو خیلی یاد نگرفتند ،پس به دل نگیرید!!!
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دارای دیدگاه مرداد 27, 1397 توسط س
مرسی ک پاسخ دادید.
و یکی از دلایلی ک باعث شد حس بدم رو در قالب سوال بپرسم این بود ک خود دختر عموم هم خ بیشتر از بچه های دیگه میفهمه و خیلی مظلومانه رفتار نمیکنه. مثلا هر وقت خودشو لوس میکنه همش داره ب من نگاه میکنه انگار میخواد رو کم کنه. در حالی ک من اصلن در این رابطه باش حرف نزدم یا بگم اینکارو نکنه یا بش بد نگاه کنم!!!!! در هر حال خ اذیت میکنم. هر وقتم میام با خواهرم یا مادرم حرف بزنم از عمد میپره وسط حرفم. یا وقتی بحثی میشه ب من نگا میکنه و ب اونا میگه ولش کن.....! و بعدم بوسشون میکنه و اونام قربون صدقش میرن. خودمم میدونم ک کار درستی نیس بخاطر ی بچه انقدر ناراحت بشی ولی شاید بخاطر کودکی خودمم باشه ک خ ساکت و مودب بودم و خانوادم از بچه های دیگ ک ازمن کوچکتر بودن و ب قول خودشون شیطون خ توجه داشتن ولی با من فقط در حد نیاز توجه داشتن.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...