سلام.من دختر ۲۵ساله مجرد با مدرک کارشناسی.اوایل ازدواج خواهرم ٬
خانواده دامادمون ب شدت در حق خواهرم کاهلی میکردن و هنوز هم همینطوره از مهربانی و سادگی بابام سواستفاده کردن و حتی لباس درست حسابی هم واسه خواهرم نمیگرفتن شاید بگین من دارم مبالغه میکنم ولی اونا حتی یه کیف هم واسه خواهرم حاضر نبودن بگیرن و خواهر داماد بشدت حسودی میکرد اگه داداشش واسه خواهرم چیزی میگرف بهش میگف چرا واسش خریدی. من یه روز بهشون گفتم ک خواعر من دختر خجالتی هس واسه همین چیزی نمیگه ولی لوازم آرایش و حتی یه دونه کیف هم واسش نگرفتین.و لباسایی ک گرفته باور کنید تنها چند تکه لباس از تعاونی و ارزان و بی کیفیت بود وقتی من از حق خواهرم دفاع کردم با برخورد تند خواعر دامادمون روب رو شدم فهمیدم و واقعا هم همینطور صلاحه ک ارتباطم را با خانواده دامادمون قطع کنم و خواعرم خودش بیاد مارو ببینه همینطور هم شد یه ساله من و خواهر دامادمون هیچ ارتباطی باهم نداریم و یه ساله ندیدمش اما خواهرمک میاد خونمون میگه خیلی زیاد اذییتش میکنه البته شوهرش باهاش خوبه ولی خواهرشوهرش باهاشون زندگی میکنه و خواهرم میگه با اینکه هیچ حرفی نمیزنم و مدارا میکنم اما خواهر شوهرش خیلی فضول و بدخواهه ومدام از خواهرم سوالاتی درمورد زندگی شخصی من و خانوادمون میپرسه و فضولی میکنه و همش درموردم سوال میکنه ک کار میکنم یا نه .همش درموردم تجسس میکنه و حسوده و این چیز عذابم میده.ب دروغ ب خواهرم گفته من بهش پیام دادم و شماره منو از داداشش گرفته در صورتی ک باهم هیچ ارتباطی نداریم همش در حال حسودی و دشمنی با منه.چیکار کنم اعصابم خورد میشه وقتی خواهرم میگه خیلی میخواد آمار منو بگیره.انگار خواهر دامادمون میخواد یه کاری کنه من نه کار کنم نه پیشرفت کنم درصورتی ک خودش شاغله اما تحصیلاتش خیلی کم تر از منه